روز جهانی ایدز
مرضیه خدابنده شهرکی
۱ دسامبر- ۱۰ آذر
از بیحسی سیاسی تا سیاستهای بدنمند
از آغاز همهگیری ایدز تاکنون، آفریقا شاهد یکی از جدیترین بحرانهای سلامت عمومی در تاریخ معاصر بوده است. بر اساس برآوردهای برنامهٔ مشترک سازمان ملل متحد در زمینهٔ ایدز (UNAIDS)، این قاره با حدود ۲۵ میلیون مرگ در پیوند با ایدز، سنگینترین بارِ این همهگیری را متحمل شدهاست. منطقهٔ جنوب صحرای آفریقا بهویژه با سهمی حدود ۶۱ درصدی از کل موارد مرگومیر جهانی در سال گذشته (2024)، همچنان کانون اصلی این بحران باقی مانده است.
اول دسامبر، روز جهانی ایدز، تنها یک مناسبت برای آگاهیبخشی دربارهٔ یک بیماری نیست، بلکه صحنهایست که در آن سیاستهای بدن، تاریخهای سرکوبشده و روایتهای مسلط به رویارویی میپردازند. کتاب «وقتی بدنها به یاد میآورند: تجربیات و سیاستهای ایدز در آفریقای جنوبی» نوشته دیدیه فاسین[1] (۲۰۰۷) پنجرهای است به این صحنهٔ پیچیده که چگونه یک بیماری میتواند همزمان هم تجسمبخش تاریخ خشونتهای ساختاری و هم عرصهای برای بازتولید روابط قدرت باشد. فاسین، با پیشزمینهای در پزشکی و انسانشناسی و با اتخاذ رویکردی انتقادی، نه تنها به دنبال توصیف واقعیتهای اپیدمی ایدز در آفریقای جنوبی است، بلکه میکوشد منطق سیاسی پشت پاسخ دولت این کشور به این اپیدمی را درک کند.

ایدز به مثابه تجسم تاریخ: مقاومت در برابر بیحسی سیاسی
فاسین استدلال میکند که ایدز در آفریقای جنوبی صرفاً یک بیماری ویروسی نیست، بلکه «تاریخ تجسمیافته» است. بدنهای بیمار شده با HIV حامل خاطرات آپارتاید، نژادپرستی ساختاری و نابرابریهای اقتصادی هستند. این بدنها همواره آنچه را «به یاد میآورند» که تاریخ رسمی در تلاش برای فراموشکردن آن است: خشونتهای استعمار، تحقیر نژادی و محرومیت سیستماتیک. فاسین تأکید میکند سیاستهای بهداشتی در تاریخ آفریقای جنوبی همواره برای توجیه تفکیک نژادی و استثمار نیروی کار به کار رفتهاند. او با بررسی آفریقای جنوبی، نشان میدهد که چگونه انکار ایدز توسط دولت تابو مبکی[2] را نمیتوان صرفاً به عنوان توهم سیاسی یا جهل علمی فهمید، بلکه باید آن را در چارچوب تاریخ طولانیمدتتر استفاده از «علم به مثابه ابزار سلطه» و رواج «اقتصاد سوءظن» قرار داد که از گذشتهای پر از تجربیات خیانت و سلطهٔ علمی نژادپرستانه و استعماری نشأت میگیرد.
فاسین برای فهمیدن منطق انکار ایدز در دولت مبکی به سراغ تاریخی میرود که در آن بدنهای سیاه همواره موضوع دانش پزشکی سفیدپوستان بودهاند: بدنهایی که در زبان پزشکی استعماری، به مثابه بدنهای بیشفعال جنسی، آلوده، فاقد خویشتنداری و اخلاق زناشویی و در نتیجه خطرناک تصویر میشدند. سیاستهای کنترل بیماری در دوران استعمار و آپارتاید، از معاینههای اجباری کارگران معدن و قوانین کنترل بیماریهای مقاربتی تا آزمایشهای بدون رضایت، تزریقهای پیشگیری از بارداری بدون اطلاعدهی و واکسنهای مشکوک در کلینیکهای مناطق سیاهنشین بدون آگاهی درباره خطرات یا عوارض آنها، در واقع نه برای مراقبت که برای مدیریت، مهار و کنترل جمعیت سیاه طراحی شده بودند. این تاریخ در حافظهٔ بدنی مردم همچنان زنده است و سوءظن نسبت به درمان غربی را نه به عنوان توهم، بلکه به مثابه برداشت منطقی از گذشتهای مملو از خشونت توضیح میدهد.
فاسین در چنین زمینهای سه منبع اصلی را برای انکار ایدز توسط مبکی برجسته میکند: عادیسازی گفتمان آشتی و دموکراسی پس از آپارتاید که آنقدر نیرومند بود که بسیاری از تنشهای واقعی، رنجهای تاریخی و تضادهای ساختاری را میپوشاند؛ علاقه مبکی به دگراندیشان ایدز که شامل پزشکان و دانشمندانی میشد که ویروس HIV را از بیماری ایدز جدا میدانستند؛ و در نهایت تلاش او برای بازیابی شأن و خودآیینی معرفتی سیاهان از خلال پروژهٔ رنسانس آفریقایی. برای مبکی و بسیاری از حامیانش، پذیرش روایت غربی دربارهٔ ایدز، ویروسی بودن بیماری، ضرورت داروهای ضد رتروویروسی و تعیین تکلیف بینالمللی دربارهٔ اینکه چه چیزی برای بدن آفریقایی خوب است، به معنای تکرار همان رابطهای بود که غرب در آن با اتکا به پزشکی استعماری، بدنهای سیاه را سرشار از فساد جنسی، حامل بیماری و نیازمند مدیریت خارجی معرفی میکرد. به همین دلیل بود که سیاستهای درمانی غربی در نگاه آنان بیش از آنکه پیشنهادهایی علمی باشند، حکم ادامهٔ همان تاریخ طولانی سلطه را داشتند؛ تاریخی که در آن پزشکی و قدرت دو روی یک سکه بودند.
اما همانطور که فاسین نشان میدهد، این سیاست حفاظت از حیثیت در عمل به بیاعتنایی نسبت به حیات هزاران نفر انجامید. دولت با تأخیر در ارائهٔ داروهای درمانی و با ترجیح روایتی سیاسیتاریخی بر نیازهای زیستی فوری، ناخواسته الگوهای نابرابری گذشته را بازتولید کرد. در نتیجه، همان بدنهایی که قرار بود از تحقیر تاریخی مصون بمانند، بار دیگر صحنهای برای اعمال قدرت، این بار در قالب انکار شدند. همین تناقض است که فاسین آن را قلب سیاست ایدز در آفریقای جنوبی مینامد: تاریخ تجسمیافتهای که دولت میکوشد از آن رها شود، اما در نهایت در بدنهای بیمار بازمیگردد و خود را نشان میدهد.

از زیستقدرت تا زیستمشروعیت
مفهوم «زیستقدرت» فوکو در تحلیل فاسین حضوری مرکزی، اما با پیچیدگیهای فراوانی دارد. او نشان میدهد که زیستقدرت در آفریقای جنوبی پساآپارتاید، نه تنها در قالب مداخلات درمانی یا پیشگیرانه از سوی دولت ظاهر نشد، بلکه در شکل «انکار» و «بیاعتنایی به زندگی» بخشی از جمعیت خود را نشان داد. دولتی که میبایست «زندگی» شهروندانش را در مرکز توجه قرار دهد، با به تأخیر انداختن ارائهٔ داروهای نجاتبخش، در عمل مرگ شمار عظیمی از آنها را رقم زد. اینجاست که فاسین مفهوم «زیستمشروعیت» (Biolegitimacy) را مطرح میکند: مشروعیتی که رنج بیولوژیک برای افراد یا گروهها به ارمغان میآورد تا خواستار توجه و اقدام دولت شوند. جنبشهای اجتماعی مانند «کمپین اقدام درمان» (TAC) در آفریقای جنوبی، دقیقاً از این «زیستمشروعیت» استفاده کردند تا دولت را تحت فشار بگذارند و دسترسی به درمان را به مطالبهای سیاسی تبدیل کنند. این مبارزه، همانطور که فاسین مستند میکند، تنها دربارهٔ دارو نبود، بلکه نبردی برای به رسمیت شناختهشدن شهروندی کامل و پاسخگویی دولت در برابر تاریخی از بیعدالتی ساختاری بود.
روز جهانی ایدز به مثابه عرصهٔ تنش: میدان نبرد حافظه در لحظهٔ خطر
روز جهانی ایدز در چنین چارچوبی، دیگر یک رویداد نمادین یکسانساز نیست، بلکه به عرصهای تبدیل میشود که در آن روایتهای متعارض دربارهٔ بیماری، سیاست و تاریخ به هم میرسند. از سویی، دولتها و نهادهای بینالمللی از این روز برای نمایش برنامهها، آمارهای موفقیتآمیز و پیشرفتهای پزشکی استفاده میکنند. این روایت رسمی ایدز را به «مشکلی فنی» تقلیل میدهد که با دارو، آموزش و مداخلات بهداشتی قابلمدیریت است. از سویی دیگر اما برای جوامعی که تحتتأثیر ایدز قرار گرفتهاند، این روز فرصتی است برای به خاطر سپردن کسانی که از دست رفتهاند، افشای سیاستهای شکستخورده و پرسشگری از دولتها و شرکتهای صنعت داروسازی. همانطور که فاسین در توصیف گردهماییها و اعتراضات در آفریقای جنوبی نشان میدهد، بدنهای بیمار شده، خود به سکوی اعتراض تبدیل میشوند. حضور فیزیکی آنها در انظار عمومی، سکوت و انکار رسمی را به چالش میکشد و حافظهٔ گذشتهای زخمخورده را که دولت میکوشد پشت روایت رسمی ملیسازی و آشتی پنهان کند، زنده نگاه میدارد.
فاسین به تفصیل کشمکش بین دولت آفریقای جنوبی و کنشگران «کمپین اقدام درمان» را شرح میدهد. این کمپین که توسط افراد مبتلا به HIV رهبری میشد، با استفاده از تاکتیکهای حقوقی، اعتراضات خیابانی و بسیج بینالمللی، موفق شد دولت را مجبور به ارائهٔ داروهای ضد رتروویروسی در سیستم سلامت عمومی کند. این مبارزه تنها دربارهٔ دسترسی به دارو نبود، بلکه درباره «حق بودن» و «حق داشتن صدا» بود. فاسین با روایت زندگی افرادی مانند زندیلله، زن جوانی در شهرکهای سوئتو، نشان میدهد که چگونه بیماری فرد را به «شهروند درجه دوم» تبدیل میکند، اما در عین حال، همان فرد میتواند با پیوستن به جنبشی اجتماعی، عاملی برای تغییر شود و معنای جدیدی از شهروندی را بازتعریف کند.
روز جهانی ایدز همچنین پرسشهایی اساسی را در مطالعات دولت مطرح میسازد: چه زمانی و چرا دولت، حفظ یک ایدئولوژی یا روایت سیاسی خاص را بر حفظ زندگی بخشی از شهروندانش ترجیح میدهد؟ مورد انکار ایدز در آفریقای جنوبی نشان میدهد که دولتها تحت تأثیر تاریخ، ترومای جمعی و منطقهای ایدئولوژیک، ممکن است مسیری را انتخاب کنند که به قیمت جان بسیاری از مردم تمام شود. نقش «رنج بیولوژیک» به عنوان منبعی برای بسیج سیاسی و کسب مشروعیت چیست؟ مفهوم «زیستمشروعیت» فاسین نشان میدهد که بدنهای رنجدیده میتوانند پایهای برای تشکیل جنبشهای اجتماعی قدرتمند باشند و دولتها را به پاسخگویی وادارند. در نهایت چگونه میتوان یک "تاریخ تجسمیافته" را خواند؟ چگونه میتوان الگوهای بیماری را نه به عنوان سرنوشت محتوم، بلکه به عنوان نشانهای از نابرابریهای ساختاری عمیقتر تفسیر کرد؟

جهانیشدن رنج و مسئولیت اخلاقی
فاسین با بررسی «بیحسی فرهنگی» در سطح جهانی، نشان میدهد که نابرابری در مرگ بازتاب نابرابری در زندگی است. پوشش رسانهای ایدز در آفریقا به جای ایجاد همدلی، به عادیسازی رنج انجامیده و گفتمان جهانی سلامت با تمایزگذاری میان «قربانیان شایسته» و «غیرشایسته»، شکاف اخلاقی عمیقی ایجاد کرده است:
ما دیگر به تقریباً شش میلیون فرد آلوده به HIV در آفریقای جنوبی علاقهای نداریم، همانطور که به سه میلیون کشته شده در منطقهٔ دریاچههای بزرگ آفریقا. ما میدانیم که آنها وجود دارند، زیرا مطبوعات به ما میگویند و تلویزیون آنها را به ما نشان میدهد، اما نیازی به دانستن بیشتر احساس نمیکنیم. (Fassin, 2007: xii)
فاسین از این منظر انسانشناسی را نه صرفاً مطالعهای آکادمیک، بلکه «پروژهٔ مقاومت در برابر بیحسی سیاسی» میداند. او با اقتباس از آدورنو بر سه اصل تأکید میورزد: تسلیم نشدن در برابر غیرقابلدرک جلوه دادن رنج دیگران، پرهیز از غریبسازی فرهنگها و بازگرداندن بُعد انسانی به آمارهای خشک. تحلیل او از ایدز در آفریقای جنوبی برای جهان امروز بهطور خاص واجد اهمیت است: الگوهای جهانی نابرابری در دسترسی به واکسن و کالاسازی آن، بازتولید روابط قدرت شمال-جنوب در سلامت جهانی و سیاستهای بدن در عصر همهگیریهای جهانی، همگی بر این تقاطعها گواهی میدهند.
نتیجهگیری: به سوی معرفتشناسی همدلی
در نهایت، فاسین گذار از عصر اضطراب به عصر نگرانی (inquiétude) را پیشنهاد میکند؛ عصری که در آن انسانشناسی به مثابه پروژهٔ اشتراک انسانی بازتعریف میشود و بدنها به مثابه بایگانیهای زندهٔ تاریخ بازخوانی میگردند. این کتاب به ما یادآوری میکند که درک ایدز در آفریقای جنوبی مستلزم درک جهان سیاسیایست که در آن زندگی میکنیم -جهانی که در آن مرزهای اخلاقی اغلب در امتداد خطوط نژادی، اقتصادی و جغرافیایی ترسیم میشوند.
روز جهانی ایدز در این خوانش، نه روزی برای پندهای اخلاقی، بلکه فرصتی برای بازخوانی انتقادی تاریخهای تجسمیافته و بازپسگیری کرامت انسانی است. تنها با درک این تاریخ تجسمیافته است که میتوان پاسخی ارائه داد که نه تنها با ویروس مبارزه کند، بلکه با شرایط ساختاری امکان گسترش آن نیز مقابله نماید. همانطور که فاسین امیدوار است، این درک میتواند ما را از عصر اضطراب کنونی که با بیحسی نسبت به رنج دیگران مشخص میشود، به سوی عصر نگرانی رهنمون سازد؛ عصری که در آن نابرابریها نه تنها دیده میشوند، بلکه احساس میشوند و اشتراک در سرنوشت انسانی محرک اقدام و تغییر میگردد.

[1] Didier Fassin
[2] Thabo Mbeki