دورریز

مرضیه خدابنده شهرکی

دورریز

زباله، از پلاستیک‌های غوطه‌ور در اقیانوس‌ها گرفته تا صادرات ضایعات هسته‌ای و پسماندهای سمی، موضوعی است که به‌طور فزاینده‌ای توجه عمومی و همچنین تقاضا برای اقدامات سیاسی و زیست‌محیطی را به خود جلب می‌کند. به‌موازات برآمدن این توجه و نگرانی‌ها با یک زیرشاخۀ میان‌رشته‌ای اختصاصی در علوم اجتماعی به نام مطالعات دورریز مواجه‌ایم. در این بافت مواجهه‌های انسان‌شناختی با زباله به‌طور قابل توجهی تکامل‌یافته است و از دغدغه‌های ابتدایی با آلودگی نمادین به تحلیل‌های پیچیده‌ای رسیده که روابط درهم‌تنیدۀ زباله، ارزش، مادیت و سوژه‌بودن را مورد بررسی قرار می‌دهد. این مسیر را می‌توان به‌طور کلی در سه رویکرد تحلیلی متمایز با هم‌پوشانی‌هایی جزئی دسته‌بندی کرد: ساختارگرایی نمادین (Symbolic-structuralist)، مادی‌گرایی اقتصادی (Economic-materialist)، و بین‌الاذهانی و پساانسانی (Intersubjective and post-human). هر چارچوب بر جنبه‌های مختلف رابطة انسان و زباله تأکید می‌کند و در مجموع نشان می‌دهند که زباله یک مقولة بدیهی یا پایدار نیست، بلکه به لحاظ فرهنگی ساخته شده و از نظر اقتصادی وابسته به شرایط است و از نظر مادی نیز فعال است.

رویکرد ساختارگرایی نمادین که پیش‌درآمدی بنیادین بر انسان‌شناسی مدرن زباله است، ریشه در مطالعۀ پاکی و ناپاکی/آلودگی دارد که مشهورترین بیان آن توسط مری داگلاس در کتاب پاکی و خطر ارائه شده است. مفهوم بنیادین او از کثیفی به‌عنوان «ماده خارج از جای خود (matter out of place)» مدعی است که ایده‌های آلودگی، ذاتیِ خود مواد نیستند، بلکه توسط موقعیت غیرعادی آن‌ها در سیستم‌های رده‌بندی خاص فرهنگی، که به دنبال تحمیل نظم بر جهان‌اند، ایجاد می‌شوند. داگلاس که بر تابوهای مذهبی و نمادگرایی ناپاکی آیینی در جوامع «ابتدایی» متمرکز بود، بررسی می‌کند که چگونه موادی مانند خون قاعدگی یا موجوداتی که مقوله‌ها را مختل می‌کنند، مانند خوک در سفر لاویان، به کانون اضطراب و مدیریت آیینی تبدیل می‌شوند. این دیدگاه توسط محققانی مانند لورنس دونی بسط داده شد و مردم‌نگاری او راجع‌به یکی از اقوام کشور مالی نشان می‌دهد چگونه دسته‌بندی‌های زباله‌های خانگی یک نظم مفهومی در زندگی روزمره ایجاد می‌کنند. اگرچه او همچنین بر سیالیت و پویایی این طبقه‌بندی‌ها، به‌ویژه هنگام مواجهه با مواد جدید مانند پلاستیک‌های دورریخته‌شده توسط توریست‌ها، تأکید می‌ورزد. بااین‌حال، رویکرد ساختارگرایی نمادین به دلیل ماهیت دوگانه، عدم تمرکز بر مادیت جریان‌های زبالۀ مدرن و محدودیت آن به جوامع کوچک مورد انتقاد قرار گرفته است و آن را به گزینه‌ای نامناسب برای تجزیه و تحلیل میلیاردها تن زبالۀ جامد شهری که توسط جوامع مصرف‌کننده تولید شده است و اقتصاد سیاسی جهانی‌ای که در آن جای گرفته‌اند، تبدیل می‌کند. علاوه‌بر این، همان‌طور که والریو والری استدلال می‌کند همۀ چیزهای آلوده‌کننده ناهنجاری‌های طبقه‌بندی‌شده نیستند و تمام ناهنجاری‌ها نیز آلوده‌کننده تلقی نمی‌شوند، نشان می‌دهد ترس جهانی از فروپاشی بدن ممکن است مبنای عمیق‌تری برای باورهای آلودگی باشد تا صرفاً بی‌نظمی‌ای نمادین.

در پاسخ به محدودیت‌های مدل‌های صرفاً نمادین، رویکردهای مادی‌گرایانة اقتصادی تمرکز تحلیلی را به سمت روابط پویا بین زباله و ارزش در درون ساختارهای سیاسی و اقتصادی گسترده‌تر تغییر دادند. این سنت با نظریه آشغال (Rubbish Theory) مایکل تامپسون اعلام شد که طرحی سه ‌بخشی از ارزش را معرفی می‌کند: کالاهای زودگذر (که ارزش خود را از دست می‌دهند، مانند یک ماشین)، کالاهای بادوام (که ارزش آن‌ها افزایش می‌یابد، مانند عتیقه‌جات)، و یک مقولة محوری آشغال (اشیایی با ارزش صفر یا ناچیز که دارای پتانسیل دگرگونی به کالاهای بادوام‌اند). کار تامپسون به دلیل نشان دادن اینکه ارزش چگونه ثابت نیست و می‌تواند دستخوش دگرگونی‌های رادیکال شود، انقلابی تلقی می‌شد. اگرچه برداشت او از «آشغال» به‌طور قابل توجهی به اشیایی که صاحبان خود را حفظ می‌کنند، محدود بود و اشیاء دورریخته‌شدۀ واقعی را مستثنی می‌کرد.

براساس این بنیان مفهوم رژیم زباله (waste regime) به‌عنوان یک دستاورد محوری که تحلیل می‌کند چگونه در مقاطع تاریخی خاص دولت‌ها انواع خاصی از زباله و مدیریت آن‌ها را در اولویت قرار می‌دهند، ظهور کرد. یک رژیم زباله مجموعه‌ای از ترتیبات سیاسی، اقتصادی و نمادینی است که از طریق آن زباله حکمرانی می‌شود و نشان می‌دهد که مدیریت زباله توسط دولت هرگز خنثی نیست، بلکه یک شیوۀ کلیدی حکمرانی مدرن است. دولت‌ها پاسخ‌دهندگانی منفعل نیستند، بلکه کنشگرانی فعال در خود آفرینش و تعریف زباله‌اند و قدرتی طبقه‌بندی‌کننده اعمال می‌کنند که نظم اجتماعی و اولویت‌های اقتصادی را تقویت می‌کند. تحلیل زسوزا گیله از مجارستان پس از جنگ نمونة قانع‌کننده‌ای از این موضوع را ارائه می‌دهد؛ جایی که دولت یک رژیم فلزی (metallic regime) را با تمرکز شدید بر جمع‌آوری ضایعات فلزی تأسیس کرد که برای بازیابی صنعتی و بازسازی ملی حیاتی تلقی می‌شد. این تمرکز از یک ایدئولوژی سیاسی‌اقتصادی خاص که صنایع سنگین را در اولویت قرار می‌داد، نشأت می‌گرفت. با‌این‌حال این دنباله‌روی تک‌بعدی منجر به غفلت از سایر زباله‌های خطرناک‌تر مانند مواد شیمیایی سمی شد که با عواقب فاجعه‌بار زیست‌محیطی انبار شده بودند. همین مسئله نشان می‌دهد که چگونه یک رژیم زباله با اولویت‌بندی استراتژیک ریشه‌دار در اهداف دولت تعریف می‌شود و اغلب می‌تواند بحران‌های اکولوژیک جدیدی ایجاد کند.

این چرخش مادی‌گرایانه همچنین بر جریان‌های جهانی‌شدة دورریزها تأکید داشت، موضوعی محوری در مجموعه‌هایی مانند اقتصادهای بازیافت اثر الکساندر و رینو، که تجارت نابرابر فراملی مواد از منسوجات تا کشتی‌های سمی را مستند کرده‌اند. نقش دولت در این جریان‌ها حیاتی است و منجر به تحلیل «استعمار زباله» می‌شود، روشی که در آن کشورهای قدرتمند جهان شمال زباله‌های خود را به کشورهای فقیرتر در جهان جنوب با مقررات زیست‌محیطی ضعیف‌تر صادر می‌کنند. بااین‌حال، این صرفاً جابجایی فیزیکی زباله نیست، بلکه شامل تحمیل یک رژیم غالب زباله ــ‌مجموعه‌ای از دانش و مدل‌های اقتصادی تکنوکراتیک غربی‌ــ است که جایگزین سیستم‌های محلی استفادة مجدد و تعمیر می‌شود.

این رویکرد همچنین به‌طور ثمربخشی زباله را فراتر از خانه بررسی می‌کند و نخاله‌های ساختمانی و توسعة شهری را به‌عنوان دریچه‌ای رو به فرآیندهای بزرگ‌تر سلب مالکیت و سوداگری زمین تحلیل می‌کند. دولت مدیریت زباله را برای مشروعیت بخشیدن به اقتدار خود و دنبال‌کردن دیدگاه‌های آرمان‌شهری بسیج می‌کند، همان‌طور که در کار هارمز در مورد شهر هوشیمین دیده می‌شود، جایی که برچسب‌زدن زمین‌های کشاورزی پر‌جنب‌و‌جوش به‌عنوان «ضایعات»، پاکسازی آن‌ها را برای پروژه‌های شهری مدرن ممکن کرد. و کار گوردیلو در آرژانتین، جایی که دگرگونی «آرمان‌شهری» مناظر از طریق تخریب مادیت‌های قدیمی و ایجاد مادیت‌های جدید به‌طور فیزیکی ثبت می‌شود. اخیراً محققانی مانند الکساندر و سانچز مفهوم عدم قطعیت (indeterminacy) را معرفی کرده‌اند تا بیشتر دوگانگی زباله/ارزش را به چالش بکشند و با استناد به مثال‌های مردم‌نگارانه استدلال می‌کنند که هم مواد و هم مردم می‌توانند موقعیت‌های مبهم و طردشده‌ای را اشغال کنند که برای عملکرد سیستم‌های طبقه‌بندی و اقتصادهای سرمایه‌داری محوری‌اند.

سومین و جدیدترین رویکرد، یعنی رویکرد بین‌الاذهانی‌ـ‌پساانسانی، بر سوژه‌ها و روابطی متمرکز است که از طریق مواجهه با زباله شکل می‌گیرند و اغلب درجه‌ای از عاملیت را به خود مواد زائد اعطا می‌کنند. این دیدگاه بررسی می‌کند که چگونه کار با زباله و مواد زائد، به‌طور فعال هویت‌ها و ذهنیت‌ها را تشکیل می‌دهد. تاریخچه‌ای طولانی از پیوند دادن جمعیت‌های بدنام ‌ــ‌سوژه‌های استعماری، مهاجران، فقرا‌ــ با آلودگی و کثیفی برای توجیه حکومت‌داری زیست-سیاسی و مأموریت‌های «تمدن بخش» وجود دارد، پویایی‌ای که در گفتمان‌های مدرن پیرامون مهاجرت همچنان ادامه دارد و اغلب توسط رژیم‌های زباله دولتی تقویت می‌شود. مفاهیمی مانند «استعمار زباله» و «امپریالیسم زباله» نه‌تنها تخلیة فیزیکی زباله‌های کشورهای ثروتمند بر کشورهای فقیرتر را توصیف می‌کنند، بلکه تحمیل چارچوب‌های تفسیری خارجی را نیز توصیف می‌کنند و بر مناظر و معیشت‌ها با عنوان «ضایعات» برچسب می‌زنند.

عکسی گرفته‌شده در ۱۲ مارس ۲۰۱۷ نمایی از آدیس‌آبابا، پایخت اتیوپی را از دلِ محل دفن اصلی زباله در حاشیه‌ی شهر نشان می‌دهد؛ جایی که یک روز پیش از آن، در فاجعه کوشه، پس از رانش عظیم توده‌ای از زباله دست‌کم ۱۱۵ نفر جان خود را از دست دادند و ده‌ها تن دیگر ناپدید شدند.

در تقابل با این روایت‌های مورد تأیید دولت و ننگ‌زنی‌ها، انبوهی از مردم‌نگاری‌ها نشان می‌دهند که چگونه زباله‌گردها به‌طور فعال مقاومت می‌کنند و هویت خود را از نو معنا می‌بخشند. زباله‌گردهای مونته‌ویدئو (پایتخت اروگوئه) با ‌عنوان طبقه‌بندی‌کنندگان (clasificadores) کرامت خود را بازمی‌ستانند و طبقه‌بندی دولت از آن‌ها به‌عنوان حاشیه‌ای را مستقیماً به چالش می‌کشند. زابالین‌های قاهره [جمع‌آورندگان زباله در گویش مصری عربی] بر نقش خود به‌عنوان نظافتچیان شهر تأکید می‌کنند و تاجران زبالۀ ویتنامی به‌طور عملی ننگ شهری را تحمل می‌کنند تا در روستاهای حاشیه‌ای‌شان اعتبار و جایگاهی برای خود بسازند. تحقیقات کاتلین میلار در محل دفن زباله گرمچو در ریو نمونه‌ای از این تمرکز است که نشان می‌دهد چگونه کاتادورها [افرادی که مواد قابل بازیافت را برای امرار‌معاش جمع‌آوری می‌کنند] در کار خود استقلال، مردانگی و آزادی را می‌یابند و معادلات ساده‌انگارانۀ «جمع‌آوری زباله به‌مثابة خفت و تحقیر»‌ را به چالش می‌کشند. با حرکت فراتر از سوژة انسانی، محققان پساانسانی عاملیت را به خود زباله نسبت می‌دهند. مایرا هیرد بررسی می‌کند که چگونه زمان‌مندی غیرانسانی باکتری‌ها و شیرابه در محل‌های دفن زباله از کنترل تکنوکراتیک انسان، از جمله کنترل دولت، فراتر می‌رود. در‌حالی‌که جاشوا رینو فضولات حیوانی را نه به‌عنوان «ماده خارج از جای خود»، بلکه به‌عنوان نشانه‌ای از زندگی از نظر زیست‌نشانه‌شناسی در جهانی فراتر از انسان، بازتعریف می‌کند. کار گی هاوکینز نشان می‌دهد که چگونه موادی مانند بطری آب پلاستیکی به‌طور فعال عادات مصرف و دورریزی انسان‌ها را «طراحی» می‌کند و ایجاد نوع جدیدی از سوژة یک‌بارمصرف را ضروری می‌سازد که رژیم‌های دولتی باید آن را مدیریت کنند. ضرورت اخلاقی ناشی از این رویکرد، فراخوانی برای «افسون‌زدگی» مجدد با قدرت عاملیت اشیا است، اگرچه این امر با واقعیت مادی خطراتی مانند آزبست و زباله‌های هسته‌ای که نیاز به مقررات قوی دولتی دارند، تعدیل می‌شود.

در نتیجه انسان‌شناسی زباله نشان می‌دهد که هیچ موجودیت منفردی به نام «زباله» وجود ندارد و هیچ رویکرد انسان‌شناختی واحدی نیز برای آن وجود ندارد. مطالعات دورریز نشان می‌دهد که آنچه زباله را شکل می‌دهد و می‌سازد اساساً رابطه‌ای است و از طبقه‌بندی‌های فرهنگی خاص، سیستم‌های اقتصادی و مواجهه‌های مادی ناشی می‌شود. دغدغة اولیة ساختارگرایی نمادین با نظم و آلودگی، به‌ویژه در درک کردار‌های خانگی و مقاومت‌ها دربرابر فناوری‌های جدید مدیریت زباله، همچنان قابل بازخوانی است. با‌این‌حال، ادغام این دیدگاه با تمرکز مادی‌گرایانة اقتصادی بر جریان‌های ارزش جهانی ــ‌از جمله نقش حیاتی دولت از طریق رژیم‌های زباله‌ــ و توجه بین‌الاذهانی‌ـ‌پساانسانی به مادیت عامل (agentive materiality) و شکل‌گیری هویت است که قدرتمندترین جعبه‌ابزار تحلیلی را ارائه می‌دهد. انسان‌شناسی با درگیر شدن با واقعیت‌های پیچیده‌ی زباله، سهم مهمی در کنار گذاشتن مطالعات دارد و پیوندهای بدیهی فرض‌شده بین زباله، انگ اجتماعی و فقدان ارزش را به چالش می‌کشد. این حوزه بر استراتژی‌های عمل‌گرایانه‌ای که مردم برای هدایت توصیف‌های دولتی از  زباله به کار می‌گیرند، و بر پیامدهای عمیق و اغلب ناخواستة موادی که ما طراحی می‌کنیم (موادی که به‌نوبة خود ما، سیاره‌ و ماهیت قدرت دولتی را بازطراحی می‌کنند) تأکید می‌کند. مطالعات دورریز با انجام این کار یک معرفت‌شناسی اساسی برای درک پیچیدگی‌های مادی و اجتماعی زمانة آنتروپوسینی اشباع‌شده از زبالة ما ارائه می‌دهد.

منابع

https://www.anthroencyclopedia.com/entry/waste

Harms,E. (2016). Luxury and Rubble: Civility and Dispossession in the New Saigon.