دانشنامه
غیرعادی/نابهنجار
مفهوم «غیرعادی»[1] در اندیشهٔ فوکو در پیوندی بنیادی با سازوکارهای قدرت مدرن و فرایند «بهنجارسازی»[2] قرار دارد. فوکو با تمایز نهادن میان قدرت حاکمانه از یکسو و اشکال قدرت مدرن، یعنی قدرت انضباطی[3] و زیستقدرت[4]، از سوی دیگر، نشان میدهد که چگونه «هنجار» و «نابهنجار» در بطن مناسبات قدرت شکل میگیرند و از خلال آن بدنها، جمعیتها و در نهایت دولتهای مدرن سازمان مییابند. در این میان نابهنجار نه صرفاً یک وضعیت روانی یا زیستی، بلکه ابژهای سیاسی است؛ ابژهای که تعریف، شناسایی و کنترل آن
باستانشناسی
باستانشناسی[1] در اندیشهٔ فوکو نه به معنای کاوش در ویرانهها و آثار باستانی، بلکه به معنای «باستانشناسیِ دانش» است؛ استعارهای که دانش را همچون لایهای نهفته در زیر سطح میبیند، لایهای که باید بیرون کشیده و آشکار شود. این روش به جای تمرکز بر اشیای مادی، بر قواعد و مفروضات پنهانی دست میگذارد که شیوهٔ تفکر، گفتار و کردار انسانها را در هر دورهٔ تاریخی سامان میدهند. فوکو این تعبیر را که پیشتر نزد هوسرل نیز دیده میشود، از فلسفه وام میگیرد، اما آن را در
استعمار و پسااستعمارگرایی
استعمار نوعی مشخص از روابطِ سلطه میان دولتهاست که انواع گستردهای از راهبردهای بههمپیوسته را در برمیگیرد. راهبردهایی که شامل اشغال سرزمینی، حذف و جابهجایی جمعیت بومی از طریق استعمار سکنیگر[1] و استخراج منابع اقتصادی توسط دولت استعمارگر میشوند. همچنین استعمار به شکل تاریخی بر توجیهات قانونی، فرهنگی و سیاسی برای پیشبرد پروژهٔ استعماری چه در متروپل و چه در دولت مستعمره استوار بوده است. تنوع گسترده در شکلهای مختلف قدرت استعمارگر، دورههای زمانی و مناطق جغرافیایی تحت سلطه، همراه با شرایط محلی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی،
جنون و سلامت روان
سلامت روان در جهان امروز به عنوان مقولهای جهانشمول مطرح است. چیزی که گویی هر فردی «دارد» و باید از آن مراقبت کند. اما خودِ این مفهوم بر پایهٔ نوعی تصور تاریخی از خودِ انسانی بنا شده است. تصوری که از دل رویههای علمی، درمانی و اداری شکل گرفته و تعیین میکند که چه نوع اندیشیدن، احساس کردن، رفتار کردن یا رنج کشیدنی نرمال و طبیعی و چه انواعی غیرطبیعی هستند. از همان آغاز، ایدهٔ سلامت روان با شیوههایی که جوامع میان عقل[1] و بیعقلی یا جنون[2] تمایز میگذارند، پیوند خورده