دیدن دولت در بلوچستان: مردم‌نگاری پروژه‌های توسعه‌ای آب‌رسانی در کهیر، جنوب بلوچستان

سروش طالبی اسکندری

دیدن دولت در بلوچستان: مردم‌نگاری پروژه‌های توسعه‌ای آب‌رسانی در کهیر، جنوب بلوچستان
Photo by -/AFP via Getty Images

۱) آغاز پژوهش

سالن بزرگ کرخه در شرکت صاحب‌نام آب‌نیرو، که کارفرمای پروژه‌های بزرگ آبی و برق‌آبی است، میزبان جلسه‌ای بود که در نامهٔ دعوت، زمانش چهار ساعت و اسمش «شورای فنی مطالعات مرحلهٔ اول طرح انتقال آب از سد مخزنی کهیر» اعلام شده بود. اجرای پروژهٔ لولهٔ خط انتقال آب شرب از محل سد مخزنی تا تصفیه‌خانه‌های شهری کنارک و چابهار، مستلزم بررسی‌های فنی متعددی در بخش‌های کیفیت آب، هیدرولوژی، برق، مکانیک، اقتصاد، زمین‌شناسی و... برای تعیین مسیر انتقال، جنس و ضخامت لوله، نوع تصفیه و سایر تصمیمات لازم برای اجرای چنین پروژه‌ای است. پیش از این جلسه گروه‌های کاری شرکت مهندسی مشاور در حوزه‌های مختلف گزارش‌های خود را تهیه و برای کارفرما -شرکت آب‌نیرو- ارسال کرده بودند. بر خلاف بخش‌های «فنی» که از آغاز طرح مطالعاتی با احساس ضرورت بالا و دقت کافی پیش رفته بود، شرح خدمات فرهنگی و اجتماعی برای این پروژه در نظر گرفته نشده بود. با این حال شرکت مشاور برای آنکه جنسشان جور بشود و کار پیش برود، از آرشیو خود چند صفحه‌ای را جمع‌و‌جور کرده بود و با عنوان مطالعهٔ فرهنگی و اجتماعی ارائه داده بود. تیم‌های مربوطه در شرکت کارفرما همهٔ گزارش‌ها را پیش از جلسه بررسی کرده بودند و رد‌وبدل‌هایی کارشناسی میان کارفرما و مشاور برقرار شده بود. در این ردوبدل، ایرادهایی به گزارش فرهنگی و اجتماعی وارد شده بود. شرکت مشاور از من، که به تازگی پژوهش دیگری را در منطقهٔ کهیر کنارک آغاز کرده بودم، خواست تا در جلسه حاضر بشوم، ارائهٔ کوتاهی بدهم و نقدها و نظرات را برای تهیهٔ گزارش مورد نظر بشنوم.

هدف از جلسهٔ شورای فنی این بود که گزارش‌های هر بخش مورد بررسی جمعی و نهایی قرار گیرد تا پس از تأیید نهایی کل مطالعات توسط شورای فنی، پروژه وارد فاز بعدی شود. در یک سوی میز کارشناسان و مدیران شرکت مهندسی مشاور به همراه مدیر طرح (از شرکت آب‌نیرو) و در سویی دیگر کارشناسان فنی شرکت آب‌نیرو (اعضای شورای فنی) و در رأس جلسه مدیران آب‌نیرو نشسته بودند. در یک ساعت اول مدیر طرح خلاصه‌ای از بحث‌های فنی پروژه را ارائه داد. به دلیل «ضیق وقت» فرصت به ارائهٔ بخش اجتماعی مطالعات نرسید، اگرچه در نهایت جلسه چهل دقیقه زودتر از زمان مقرر در نامهٔ دعوت به پایان رسید. مطالعات هر یک از بخش‌ها رضایت کارفرما را جلب کرد و تأیید نهایی گرفت، ولی طبق نظر کارشناسان فرهنگی و اجتماعی شرکت آب‌نیرو، مطالعات اجتماعی هنوز به کفایت نرسیده بود. اکنون که موقع دفاع از نتایج نهایی گزارش‌ها بود، این پرسش پیش آمده بود که مطالعات اجتماعی‌ای را که از ابتدا همگی فراموشش کرده بودیم چه کنیم؟ اگر چه رئیس جلسه صریح‌تر از سایرین می‌گفت که چون در شرح خدمات چنین مطالعاتی نخواسته‌ایم، مشاور نیز حق دارد مطالعه‌ای ارائه ندهد. با این وجود کارشناسان اجتماعی شرکت آب‌نیرو نیز از اعضای کمیتهٔ فنی هستند و امضای آنها برای تأیید نهایی کمیتهٔ فنی و اتمام فاز مطالعات مرحلهٔ اول پروژه لازم بود. بنابراین راهی برای جلب موافقت آن‌ها دربارهٔ کفایت مطالعاتی نیاز بود که در ابتدا فراموش شده بود. تصمیم جلسه این بود که ظرف چند هفته گزارشی تهیه شود و من را مسئول انجام این کار کردند.

امروز در بخش آب ایران همه از ضرورت توجه به جنبه‌های اجتماعی مسألهٔ آب حرف می‌زنند. یکی‌دو دهه قبل، جامعه‌شناسانی در جا افتادن این گزاره نقش داشتند و اکنون این موضوع تبدیل به عقل سلیم یا شکلی از مد شده است. به همین دلیل است که امروز در شرکت مهندسی آب‌نیرو چند نفر کارشناس اجتماعی کار می‌کنند و تأیید مطالعات یک پروژهٔ انتقال آب شرب به تأیید آن‌ها نیز نیاز دارد. شرح خدماتی تیپی نیز برای این جنس کارها تهیه کرده‌اند و نسخه‌ای در اختیار من قرار دادند تا طبق آن گزارش را تنظیم کنم. عنوانش این بود: «چک‌لیست مطالعات اجتماعی سدسازی، مرحلهٔ اول (پیدایش و توجیهی)!» چک‌لیست سدسازی نه تنها قرار بود از ماکو تا چابهار برای مطالعات اجتماعی سدسازی استفاده شود، بلکه قابل تعمیم به مطالعات خط انتقال آب شرب نیز بود.

 با وجود اینکه ضرورت توجه به جنبه‌های اجتماعی نقلی است از محافل، جلسهٔ شورای فنی آب‌نیرو به همراه حواشی آن جایگاه مطالعات اجتماعی در کلیت مطالعات پروژه‌های آبی را نشان می‌دهد. ویژگی اول این مطالعات کم‌اهمیت بودن، فراموش‌شدنی بودن، ضیق وقت و در حاشیه بودن است. اما نکتهٔ دوم چیزی است که تمایل دارم در اینجا بیشتر به آن بپردازم. در این بستر طرح شده مطالعات «اجتماعی» جزیره‌ای جدا از بخش‌های «فنی» پروژه است. هر یک از مطالعات «فنی» و «اجتماعی»، منطق‌ها، هستی‌شناسی‌ها و معرفت‌شناسی‌های خود را دارند که مجزا از دیگری است. بدین شکل مطالعهٔ «فنی» زیرساخت و مطالعهٔ «اجتماعی» زیرساخت هر یک قائم به ذات و به صورت مستقل می‌توانند انجام شوند و به صورت مجزا تأیید شوند. در این رویکرد لوله را می‌توان با قطر، طول، ضخامت، مسیر، ایستگاه‌های پمپاژ، اطمینان از تأمین آب، کیفیت آب ورودی، وضعیت زمین‌شناختی، اقلیم، مواجهه با سیلاب در مسیر و... شناخت. لوله شخصیتی قائم به ذات بر اساس ویژگی‌های فیزیکی خود و نهایتاً ویژگی‌های فیزیکی آبی که قرار است به آن وارد شود و ویژگی‌های فیزیکی محیطی که قرار است در آن جای‌گذاری شود پیدا می‌کند. بنابراین می‌توان برای تعیین قطر لوله یا مسیر اجرا بدون اینکه معطل مطالعات اجتماعی ماند، تصمیم‌گیری کرد و صرفاً برای امور اداری تأیید نهایی کمیتهٔ فنی منتظر مطالعات اجتماعی‌ای ماند که آن هم با چک‌لیست مطالعات اجتماعی سدسازی انجام می‌شود. به موازات و یا پس از این مطالعات «فنی»، باید به صورتی مجزا جامعه نیز مطالعه شود تا ویژگی‌هایی از آن که تصور می‌شود برای اجرای طرح اهمیت دارد شناسایی شود. در چنین نگرشی، انتظاری که از مطالعات اجتماعی می‌رود گردآوری اطلاعاتی دربارهٔ جامعهٔ ساکن در محدودهٔ طرح و ارائهٔ رهنمودهایی در راستای اجرای پروژه و پیشبرد بخش‌های «فنی» است. این مطالعات در بهترین حالت و در صورتی که ضمیمه‌ای صرف برای کامل شدن چک‌لیست نباشد، تسهیلگری اجرای بخش «فنی» پروژه است. برای این هدف باید جامعهٔ متأثر از طرح را مطالعه کنیم، راه‌های راضی کردن آن‌ها را شناسایی کنیم، آن‌ها را با مواهبی که طرح برایشان دارد آشنا کنیم و با افراد ذی‌نفوذ محلی ارتباط بگیریم و با جلب همراهی آن‌ها، سدهای اجتماعی بر سر اجرای پروژه‌های آبی را بر طرف کنیم. اگر این مطالعات به خوبی انجام و اجرا شود، بستر اجتماعی برای پیشبرد فعالیت عملیاتی بدون موانع و اخلال‌های اجتماعی فراهم شده است.

اما گزارش حاضر مبتنی بر روش‌شناسی و بینش حاصل از انسان‌شناسی زیرساخت، قصد دارد تا لوله یا طرح انتقال آب را نه به عنوان موجود قائم به ذات، بلکه به عنوان پدیده‌ای که در نسبت با سایر انسان‌ها و ناانسان‌های محیط ساخته می‌شود و هم‌زمان محیط اطراف و جوامع مرتبط با آن‌ها را می‌سازد، مطالعه کند. بدین شکل لولهٔ انتقال آب سد کهیر به کنارک و چابهار، این‌بار از طریق نسبتش با پتروشیمی، توسعهٔ مکران، کشت و صنعت گوردیم، ماهان، سلب مالکیت زمین و آب، فارس شیعه، منطقهٔ ‌آزاد چابهار، حاشیه‌نشینی، دام، اقوام هوت و بلوچ و غلام و البته دولت جمهوری اسلامی ایران، تعین پیدا می‌کند؛ کمااینکه خط لوله نیز در ساخته شدن خود این موارد نقشی فعال بازی می‌کند. در ادامه نشان می‌دهم که لوله در بود و نبود پتروشیمی ترس‌ها، تخیل‌ها، تردیدها و خشم متفاوتی ایجاد می‌کند. پتروشیمی نیز با لوله‌هایی که منابع سیال را از پیش چشمان ساکنان به آنجا برده‌اند و زمین صلبی که تصاحب شده است، در کنار منافع و ضررهایی که برای جامعهٔ محلی به همراه دارد، تبدیل به چیزی شده است که اکنون در چابهار وجود دارد: شهرک پتروشیمی مکران.

بر خلاف میل کارفرما گزارشی که من نوشتم قرار نبود تسهیل کند. قرار نبود راهنمایی ساده از مسیری هموار کشف کند و ارائه دهد. مجریان را دلخوش کند که موانع از جلوی پایشان برداشته شده است. جامعه فرمولی ارائه نمی‌دهد که به کمک آن بتوان تعارضات و تخاصم‌هایی که طی سالیان طولانی وجود داشته یا بخشی جدایی‌ناپذیر از مناسبات «آب-جامعه-زیرساخت» است را حل و فصل کرد. گزارش قرار است کمک کند تا یک مسألهٔ فنی-اجتماعی به همراه پیچیدگی‌هایش دیده شود. بنابراین اگر این گزارش در هدفش موفق باشد، باید کمک کند تا مسأله به جای ساده شدن، پیچیده درک شود. به این امید که در مسیر مطالعه، اجرا و بهره‌برداری‌هایش، پروژه یا کلی‌تر از آن، توسعه، کمتر به نابرابری دامن بزند و آن‌گاه بتوان به مواهبش بیشتر امیدوار بود.

جمع‌آوری داده‌های میدانی در میان اقوام براهویی روستای بورسر. دوست عزیز عکاس به نحوی کادر را انتخاب کرد تا زنانی که در کنارمان روی سکوی سیمانی نشسته بودند خارج از تصویر قرار گیرند.

 ۲) دریچه‌ای برای دیدن دولت و زیرساخت در بلوچستان

صاحب مغازه‌ای در یکی از روستاهای کهیر، وقتی دستگاه پوز خراب شده بود و بانک برای رفع مشکل پشتیبانی‌ای نمی‌کرد، با استیصال و عصبانیت گفت: «دولت تمام شده است.» یکی از ساکنین محلهٔ غیررسمی چادران در کنارک هم می‌گفت:«اینجا دولت نیست.» اما دولت حتی در زمانی که از ارائهٔ خدمات مورد نیاز غافل است یا در معرض دید نیست، همچنان حضور دارد و حضورش در زندگی جامعه لمس می‌شود. کشت و صنعت مکران دریچه‌ای است که می‌توان از آن دولتی را که «نیست»، دید و شناخت.

پروژهٔ کشت و صنعت مکران (اهالی گاهی به آن کشت و صنعت گوردیم می‌گویند.) در حال حاضر مجموعه‌ای شامل چند گلخانه، حوضچهٔ پرورش میگو و یک پروژهٔ آب‌شیرین‌کن نیمه‌کاره در خط ساحلی اطراف روستای گوردیم و محل اتصال رودخانه کهیر به دریای عمان است. اما طرح توسعهٔ این شرکت فراتر از گلخانه و پرورش میگو است. تلاش ما برای بازدید از شرکت کشت و صنعت، با وجود هماهنگی‌های اولیه، ناکام ماند. نگهبان شرکت جلوی ورودمان را برای بازدید گرفت و یک ساعت رایزنی و هماهنگی‌های مجدد با حراست مجموعه، نهایتاً راه به جایی نبرد. همین مواجههٔ یک‌ساعته نشان‌گر وجوهی از شرکت بود، اگرچه چیزهایی را که به دنبال دیدن و شنیدنش بودیم داخل شرکت نیافتیم. با این حال می‌توان به رسانه‌ها رجوع کرد تا با رویکرد و عملکرد شرکت کشت و صنعت مکران بیشتر آشنا شد. از این میان گفت‌وگوی حسین صفایی، مدیرعامل شرکت کشت و صنعت مکران (کارگران بلوچ شرکت که او را می‌شناسند، حاجی‌صفایی خطابش می‌کنند. من هم پیش از جست‌وجو در اینترنت تصور می‌کردم حاجی بخشی از فامیل او است.) تصویر خوبی از این شرکت می‌دهد. صفایی در گفت‌وگویی با ایلنا در آذر ۱۴۰۱ می‌گوید:

«مجتمع کشت و صنعت مکران به عنوان طرح پیشران توسعهٔ سواحل مکران و یک طرح بزرگ‌مقیاس در کشور است که امکان‌سنجی آن در زمستان سال ۹۶ آغاز و در خرداد سال ۹۷ تأسیس شد. این مجتمع به عنوان یک واحد کشاورزی دانش‌بنیان نه‌تنها به تولید انواع میوه‌های گرمسیری پرداخته، بلکه در تکثیر، پرورش، فراوری و عمل‌آوری میگو و ماهی پرورشی در قفس‌های دریایی، فعالیت‌های گسترده‌ای را در منطقهٔ محروم گوردیم استان سیستان و بلوچستان شروع کرده که در نوع خود بی‌نظیر است. مجتمع کشت و صنعت مکران در پنج بخش طراحی شده که اولین بخش آن تولید آب شیرین از دریاست وکارخانهٔ نمک‌زدایی از آب دریا در دو فاز پنجاه‌هزار مترمکعبی [در شبانه‌روز] احداث خواهد شد. بخش دوم، باغ تولید میوه‌های گرمسیری است که هشتاد درصد این باغ به تولید محصول موز و بقیه به تولید میوه‌هایی از قبیل انبه، چیکو، پاپایا و گیاه صنعتی مورینگا اختصاص خواهد یافت که با پنجاه‌هزار مترمکعب آب شیرین تغذیه خواهد شد. بخش سوم، طرح تولید محصولات گلخانه‌ای در سطح صد هکتار است که در این واحد، گلخانهٔ تحقیقاتی و پژوهشی نیز احداث خواهد شد و بخش چهارم، مجتمع پرورش میگو در سطح هفتصد هکتار و بخش پنجم این طرح بزرگ شامل پرورش ماهی در قفس در دریاست که در دو سایت سه‌هزار تنی و چهارهزار تنی پیش‌بینی شده و در حال اجراست. آنچه مزرعهٔ میگوی مکران را از سایر مزارع مجزا می‌کند، طراحی مزرعه است، که در آن از فناوری‌های روز کشورهای پیشرو از طریق بهره گرفتن از مشاوران خارجی استفاده شده است. از مهم‌ترین پروژه‌های زیرساختی این مجتمع می‌توان به کاهش مسافت چابهار به میزان هفتاد کیلومتر، انتقال خط فشار قوی، ‌ایجاد زیرساخت‌های مخابراتی، امکان استفاده از اینترنت و تأسیس آب‌شیرین‌کن صد مترمکعبی اشاره کرد. مجتمع کشت و صنعت مکران پیشران توسعهٔ منطقه است. منطقهٔ انتخابی کاملا بکر است و هیچ‌گونه فعالیت اقتصادی در آن انجام نشده و فاصلهٔ آن با اولین روستا سی کیلومتر است که با حضور این مجتمع، منطقه به نوعی احیا شده است.»

فروردین ۱۴۰۲ صفایی در برنامهٔ تلویزیونی بی‌کرانه از شبکهٔ یک صدا و سیما، در گفت‌وگو با داریوش ارجمند شرکت را با تفصیل بیشتری معرفی می‌کند. مدیرعامل کشت و صنعت مکران در معرفی مجموعهٔ کارهایی که در این شرکت انجام می‌شود، شرکت را سوژهٔ خیرخواهی نشان می‌دهد که مبتنی بر دانش و تخصص روز جهانی، به منطقه‌ای مظلوم و عقب‌افتاده رفته است. در سی کیلومتری محل شرکت تقریباً هیچ ساکنی یا روستایی وجود ندارد، با وجود خصوصی بودن از جیب برای توسعهٔ منطقه سرمایه‌گذاری می‌کند، آب دریا را شیرین می‌کند و از آن سهمی را در اختیار شرب روستاهای اطراف قرار می‌دهد. نمود این رویکرد را می‌توان در گفت‌وگوی میان صفایی و ارجمند در بخش انتهایی این برنامه به وضوح مشاهده کرد. جایی که در آن ارجمند می‌گوید: «خیلی خوشحال شدم از اینکه شما در یک منطقهٔ تشنه، گرسنه، دورافتاده، توجه نشده به نام سیستان و بلوچستان [که] در قرن‌های گذشته [توجهی به آن نشده]، رفتید و دارید یک کار تولیدی انجام می‌دهید. اشتغال‌زایی می‌کنید. پرورش میوه، پرورش میگو، ماهی، صادرات و همهٔ این کارها را دارید انجام می‌دهید خیلی خوشحالم و امیدوارم خداوند به شما توفیق بدهد.» سپس صفایی ادامه می‌دهد: «امیدواریم این گفته‌های ما به زودی توی دوسه‌سال آینده جامهٔ عمل بپوشد. در محضر مردم که بینندهٔ این برنامه هستند بتوانیم سرافراز بشویم.» و نهایتاً ارجمند گفت‌وگو را این‌گونه پایان می‌دهد:

«مردم ما امیدوار می‌شوند به اینکه مردانی داریم، دریادل مردانی داریم، دریایی مردانی داریم بزرگ، که می‌توانند برای آبادانی مملکت از جان و دل در دورافتاده‌ترین و محروم‌ترین نقاط این مملکت زحمت بکشند، مالشان را بگذارند، جانشان را بگذارند، کارشان را بگذارند، عمرشان را بگذارند.»

در این گفت‌وگو مردم بلوچستان غایب هستند. تنها جایی به صورت ضمنی به آن‌ها اشاره می‌شود که صاحب شغل شده‌اند. بلوچستان تشنه و گرسنه و دورافتاده و توجه‌نشده و محروم است. مسأله‌ی این چنددهه هم نیست. چندین قرن مورد توجه نبوده است. مردمی که شایستهٔ مخاطب قرار گرفتن هستند، بینندگان برنامه هستند. شرکت قرار است پیش این مردم سرافراز بشود. همین مردم هم برای امیدوار بودن چشم به مردان دارند. جنسیت معینی همراه با صفاتی که به این جنسیت اطلاق می‌شود، قرار است آبادانی به همراه بیاورند. نهایتاً این مردان که در «بخش خصوصی» تبلور پیدا کرده است قرار است زحمت بکشند و از مال و جان و کار و عمرشان بزنند تا آبادانی را محقق کنند.

Photo by SADEGH SOURI/Middle East Images/AFP

این گفت‌وگو با مقدمه‌ای که به فعالیت‌های پنج‌گانهٔ شرکت می‌پردازد، آغاز می‌شود. از این میان تأکید صفایی این است که از نظرش آب‌شیرین‌کن با ظرفیت صدوبیست‌هزار مترمکعب در شبانه‌روز مهمترین پروژه‌شان است. پروژه‌ای که هفتاد‌هشتادمیلیون دلار هزینه دارد؛ سه‌ونیم‌سال زمان برد تا مجوزهایش را بگیرد و بالاخره از پاییز ۱۴۰۱ شروع به کار کرده است. طبق ادعای شرکت، بخش کشاورزی کشت و صنعت، هم در گلخانه و هم باغ گرمسیری، وابسته به منابع آب‌شیرین‌کن بوده است. با این حال صفایی دربارهٔ ریسک‌ها و چالش‌های زیر بار تصمیم به این کار رفتن می‌گوید: «با این آب‌شیرین‌کن ما این ریسک را پذیرفته‌ایم. یعنی سرمایه‌گذارانمان این ریسک را پذیرفته‌اند که در کشور یک تابوشکنی کنیم و برای کشاورزی آب دریا را شیرین کنیم. الان در خلیج فارس و موارد محدودی در دریای عمان آب دریا شیرین‌سازی می‌شود. برای مصارف شرب و صنایع و معادن و پتروشیمی و این‌ها. تقریبا روزانه هفتصدهزار مترمکعب شاید ما ظرفیت‌سازی کردیم در کشور برای شیرین‌سازی آب و این عدد نسبت به سواحل و نیازی که ما داریم خیلی عدد کمی است. کشورهای حاشیهٔ خلیج فارس الان روزانه حدود سی‌میلیون مترمکعب آب شیرین‌سازی می‌کنند و از جمله در کشاورزی هم مصرف می‌کنند. در ایران برای شرب و صنعت سرمایه‌گذاری شده در حد همینی که عرض کردم. هفتصدهزار مترمکعب در شبانه‌روز. برای کشاورزی هیچ کسی این ریسک را نکرده. چون کشاورزی آبش را از وزارت نیرو تقریباً مجانی می‌گیرد و ما باید یک آبی تولید کنیم که هر مترمکعب آب حدود پنجاه سنت قیمت تمام شده‌اش است و چنین آبی را وارد کشاورزی بکنیم. محصولمان در یک بازار رقابتی با همسایگانمان بخواهد فروش برود، خیلی سخت است. ولی این کار را ما دنبال داریم می‌کنیم.»

دلالت‌های شیوهٔ تأمین آب در کسب‌وکار شرکت کشت و صنعت مکران را صفایی با مقایسهٔ برنامهٔ تولید خودشان با کشاورزی «عموماً سنتی» زرآباد بیان می‌کند: «سه‌چهار میوهٔ گرمسیری تولیدش اقتصادی‌تر است تولیدش در آنجا. مهم‌ترینش موز است. الان در هفتاد کیلومتری کشت و صنعت مکران، منطقهٔ زرآباد حدود چهارهزار هکتار موز داریم. منتها خرده‌مالک هستن. کشت‌وکار عموماً سنتی است. و اقتصادی هم هست. مردم راضی هستند. با اینکه حدود سی تن در هکتار تولید می‌کنند. ما پروژه‌مان ناچار است از اینکه تولید را ببرد بالای پنجاه تن در هکتار. به خاطر اینکه آب خیلی گرانی داریم تدارک می‌بینیم برای این.»

صفایی کل پروژه‌شان را مسئولیت اجتماعی می‌داند و می‌گوید: «چون در یک منطقه‌ای رفتیم سرمایه‌گذاری کردیم که چند قرن از کشور عقب است.» با این حال معتقد است تأمین آب شرب منطقه تکلیفی است که قاعدتاً بر عهده دارند و جنبهٔ خیلی سنگینی از مسئولیت اجتماعی پروژه‌شان است. «ما وقتی رفتیم اینجا یک نگاه اجتماعی به پیرامونمان داریم. یکی از جنبه‌های این نگاه این است که باید تأمین آب شرب منطقه را انجام بدهیم.» در ارتباط با نحوهٔ تأمین آب شرب روستاهای منطقه صفایی توضیح می‌دهد: «ما در یک شعاع سی کیلومتری در پروژه‌مان تقریباً سکنه‌ای نداریم. اولین روستاها حدود سی کیلومتر با ما فاصله دارند. پیرامونی‌مان. قاعدتاً باید کمبود آب شرب این‌ها را تأمین کنیم. الان شرکت آب و فاضلاب کشور تأسیسات دارد. ولی خب به دلیل نداشتن آب شیرین کافی به صورت دوره‌ای بهشون آب می‌دهد و خیلی شرایط سختی برای آب شرب و مصارف بهداشتی دارند. امیدواریم پروژهٔ ما این نیاز را هم بر طرف کند.» در این قسمت نیز ارجمند حرف‌های صفایی را تکمیل می‌کند و می‌گوید: «انشالا انشالا. امیدواریم که این کار را بکنید برای اینکه به نظر من پیش از اینکه بخوایم گیاهان تشنه را سیراب بکنیم مردم را باید سیراب بکنیم. چرا که مردم آن کشت‌زارها را درو خواهند کرد و وجین خواهند کرد و کاشت و داشت و برداشت خواهند کرد. اگر آدم‌ها تشنه باشند آن زمین‌ها تشنه همین‌جور خواهند ماند. خدا به شما توفیق بدهد انشالا. امیدوارم این آب‌شیرین‌کن شما واقعاً یک تحولی در آن منطقهٔ تشنه به وجود بیاورد.»

احیای منابع طبیعی و مقابله با ریزگرد «مسئولیت اجتماعی» دیگری است که شرکت بر عهده گرفته است. «ما در منطقه‌ای که الزاماً انتخاب کرده‌ایم، به خاطر اینکه منطقه‌ای باشد که بشود پرورش میگو پرورش ماهی و باغات داشته باشیم به لحاظ اقلیمی در یک کانون بحران قرار گرفته است. صیانت از سرمایه‌ای که آنجا گذاشته می‌شود یک آب‌شیرین‌کن با سرمایه‌گذاری حدود هفتاد میلیون دلار و باغ گرمسیری که سرمایه‌گذاری خیلی سنگینی می‌خواهد و سال آینده کشت‌وکارش شروع می‌شود فاز یکش؛ اینها مستلزم این است که ما این کانون بحران را بتوانیم مدیریت کنیم. ما در یک تکلیفی که سازمان جنگل‌ها و آبخیزداری به ما کرده در مقابل زمینی که اجاره داده، ما متعهد شدیم هفت‌هزار هکتار یعنی یک پهنه‌ای به ابعاد هفت در ده کیلومتر را ما احیای پروژه‌های منابع طبیعی را داشته باشیم. بر اساس این تعهد که یک تعهد اجتماعی بزرگ است، من فکر نمی‌کنم هیچ بنگاهی در کشور در این مقیاس پذیرفته باشد مسئولیت اجتماعی را نسبت به منابع طبیعی. گاهی می‌گوییم مدرسه بسازید، مدرسه می‌سازند. ما مشاور گرفتیم با نظارت ادارهٔ کل منابع طبیعی استان سیستان و بلوچستان مطالعات و طراحی پروژه‌هایی که آنجا باید اجرا بشود را انجام داده و این مطالعات به تأیید ادارهٔ کل منابع طبیعی استان رسیده. عملاً ما فعالیت‌هایی که در آن مطالعه تعریف شده و مورد تأیید ادارهٔ کل منابع طبیعی است را اجرایش را شروع کرده‌ایم. ولی به صورت رسمی و گسترده از اوایل سال آینده برای احیای منابع طبیعی و کنترل آن کانون بحران که هم بادهایی که هست ریزگرد دارد و هم تخریب خاک و محیط زیست را دارد این کار را آنجا انشالا انجام خواهیم داد.»

گفتار صفایی به دنبال نشان دادن این ادعا است که شرکت با وجود خصوصی بودن از بسیاری از منافع و حقوقش صرف‌نظر کرده تا وارد منطقه‌ای شود که به صورت تاریخی دولت آن را فراموش کرده و اکنون می‌خواهد این نقش دولت را پر کند. یکی از این ادعاها «حل کردن مسألهٔ اشتغال در منطقه» است.

«در کشاورزی و نوع کشاورزی‌ای که ما انتخاب کردیم اساساً اشتغالش متکی به نیروهای بومی است. ما خیلی از واحدهای صنعتی را داریم در سواحل ولی نیروهایشان از اقصی نقاط کشور جذب می‌شوند. می‌آیند در آنجا کار می‌کنند. پروژهٔ ما ذاتش این‌طوری است از لحاظ اشتغال که حدود هشتاددرصد را باید نیروی بومی بگیرید و برای آن کار نیروی غیربومی قابل جذب نیست یا جذبش اقتصادی نیست. اساساً پروژهٔ ما یکی از هدف‌های بزرگی که دارد حل مسألهٔ اشتغال در منطقه است. گرچه برای ما به عنوان یک بخش خصوصی هزینه‌بر است. ولی به صورت ذاتی پروژه‌مان اشتغالش بومی است. کمااینکه همین الان که ما در دورهٔ ساخت پروژه هستیم بین ششصد تا هفتصد نفر نیروی کار در پروژه دارند کار می‌کننند حدود هشتاددرصد همین الان در دورهٔ ساخت که نیروهای متخصص و مدیران برجسته می‌خواهد باز هم نیروهای غیربومی‌مان حداکثر بیست‌درصد هستند. تکیهٔ همین اشتغال در همین دوره‌مان هم به نیروهای بومی است. ما الان در دورهٔ ساخت هستیم. در پرورش میگو حدود ششصد شغل مستقیم خواهیم داشت که باید این‌ها را آرام‌آرام جذب کنیم. آموزش بدهیم. هم آموزش‌های نظری و هم آموزش‌های حرفه‌ای و درگیر کارشان بکنیم. یک بخشی در کشاورزی سطح اشتغال بسیار گسترده است. در باغات موزی که ما پیش‌بینی کرده‌ایم با آن آب‌شیرین‌سازی دریا، پیش‌بینی کرده‌ایم یک کشت و صنعت سه‌هزار هکتاری میوه‌های گرمسیری راه بیاندازیم. حدودا چهارهزار اشتغال مستقیم دارد. که این یک محیط وسیعی از شهرستان کنارک را از لحاظ اشتغال تحت‌تأثیر قرار می‌دهد و امیدواریم همان‌طور پله‌پله شاهد حل مشکل اشتغال در آن منطقه [باشیم] .»

به عقیدهٔ صفایی آن‌چه که در مکران ضعف بزرگ است و موجب می‌شود سرمایه‌گذارها کمتر رغبت کنند که به آنجا بروند و از سویی اقدامات برجسته و پراهمیت کشت و صنعت مکران به آن مربوط می‌شود، مسألهٔ زیرساخت است. «هیچ‌گونه زیرساختی نه راه، نه برق، نه آب، نه مخابرات. وقتی ما رفتیم هیچ‌کدام از این زیرساخت‌ها نبوده و پیش‌نیاز خودمان بوده که این زیرساخت‌ها را اجرا کنیم. حتی نیروی کار وضع سختی دارد.» صفایی زیرساخت را وظیفهٔ حاکمیت می‌داند که برای این پروژه نیز متعهد بوده تا فراهم کند اما به دلیل تعلل و نداشتن بودجه، خودشان مجبور شده‌اند تا آن را فراهم کنند. «زیرساخت وظیفهٔ حاکمیتی است. اگر سرمایه‌گذار برای یک پروژهٔ مثلاً کشاورزی بخواهد کیلومترها راه‌سازی بکند، کیلومترها برق منتقل بکند، یا واحدهای مسکونی برای نیروهای کارش درست بکند پروژه‌ها از توجیه می‌افتد. به همین خاطر خب این زیرساخت‌ها را باید دولت‌ها درست بکنند. و مردم بیایند توی این پروژه‌های اقتصادی سرمایه‌گذاری بکنند. ما در این منطقه ناچار شدیم زیرساخت‌ها را خودمان اجرا کنیم. ولی این کار را هر سرمایه‌گذاری انجام نمی‌دهد. ما توی منطقه‌ای رفتیم اول هم توافق کردیم با مقامات دولتی در استان که در ساخت زیرساخت‌ها کمک کنند. ولی به دلایل شرایط مالی که کشور دارد به این رسیدیم که اگر بخواهیم منتظر این کمک‌ها باشیم این پروژه می‌ماند. خودمان شاید  چهل‌وچهارچهل‌وپنج کیلومتر راه را بخش زیرساختی‌اش را انجام دادیم. بیست‌وهشت کیلومتر برق فشار قوی منتقل کردیم؛ ده مگاوات به پروژه. باید شصت مگاوات برق دیگر پست بزنیم منتقل بکنیم. به هر حال در مخابراتش خودمان قدم گذاشتیم. ولی چون پروژه بزرگ است سهام‌دارانمان پذیرفته‌اند. آن هم پروژه را که وقتی خیلی حاشیه وسعت پیدا می‌کند از توجیه می‌افتد. ولی پذیرفته‌اند که ما زیرساخت‌ها را اجرا کنیم.»

در این گفت‌وگو ارجمند خطاب به صفایی تأکید دارد که چرا تصور می‌کنی هزینه‌های زیرساختی، مسئولیت اجتماعی و اشتغال‌زایی، پروژه را از توجیه می‌اندازه. چرا که «توجیهش همین‌ها است دیگر.» تأکید صفایی بر خصوصی بودن این شرکت است و فارغ از جنبه‌های تبلیغی راجع به فعالیت‌های مسئولیت اجتماعی، در معرفی واقعی شرکت به صراحت مبتنی بر منطق سود و زیان پیش می‌رود. کشت و صنعت حتی وعده‌های جزئی‌ای که به مردم داده را نیز پشت گوش می‌اندازد. یکی از اهالی روستاهای منطقه می‌گوید: «کشت و صنعت که هیچ کاری نمی‌کند. حاجی‌صفایی قرار شده خیّری بگیرد و اینجا یک چمن مصنوعی درست بکند. قول دادند و زمین را برداشت کردند، ولی کار را استارت نزدند. یک مدرسه هم ساختند. خیرها. حاجی‌صفایی فقط با پول‌دارها و گردن‌کلفت‌ها [می‌چرخد]. من دو سال در کشت و صنعت کار کردم، فقط با آن‌ها. من کارگر از تشنگی بمیرم اصلا بهم کمک نمی‌کند. پول مفتی به کسی نمی‌دهد. حاجی‌صفایی بیخ گوش ماست ولی یک لیوان به ما نمی‌دهد.»

اما همان‌طور که مردم محلی به درستی اشاره می‌کنند، این شرکت خود دولت یا وصل به دولت و سپاه و «بالایی‌ها» است و ذهنیت تاریخی از دولت را می‌سازد. دولت نه به خاطر اینکه خدمات و وظایف دولتی را ایفا کند بلکه اگر تصمیم به احداث آب‌شیرین‌کنی بوده –که در ادامه می‌بینیم شرکت از سرمایه‌گذاری در این پروژه منصرف شده- برای مصارف خودش است. جاده‌اش قرار نیست راه هیچ روستایی را به چابهار نزدیک کند، بلکه برای حمل‌ونقل خودش است. کنترل ریزگردها هم برای حراست از زیرساخت‌های خودش است. اما دولت است چون در منظومه‌ای که از نگاه اهالی بومی حضور دولت را مجسم می‌کند و مجوز صادر می‌کند و زمین اختصاص می‌دهد و... وارد منطقه شده و اجازه پیدا می‌کند که سرمایه‌گذاری عظیم بکند و آب و زمین تصاحب کند. برخلاف آن چه ارجمند اصرار دارد تا توجیه‌پذیری فعالیت کشت و صنعت مکران را مبتنی بر انجام وظایفی بداند که بر عهدهٔ دولت است و بنابراین بدین نحو تصور شود که کشت و صنعت دارد نقش دولت را ایفا می‌کند، اتفاقاً کشت و صنعت را باید به دلیل امتیازها و فرصت‌ها و منابعی که از دولت دریافت کرده است، دولتی دانست. مطالعهٔ کشت و صنعت گوردیم به عنوان بخشی از دولت، که با ادعای توسعه به منطقه وارد شده، مورد مطالعاتی مهمی است که می‌تواند شیوهٔ مواجههٔ اهالی با دولت و پروژه‌ها و زیرساخت‌هایش را به ما بشناساند. کشت و صنعت مکران نشان‌گر تصویر دولت در بلوچستان است. در بخش‌های دیگری از این گزارش، مجدداً به نحوهٔ حضور کشت و صنعت مُکران می‌پردازم تا این تصویر از دولت در منطقه مکران را تکمیل کنم.

Photo by HAMED GHOLAMI/Middle East Images/AFP

 ۳) ناخوانایی دولت در بلوچستان و تلاش مردم برای حدس و برآورد آن

لوله‌های عظیمی در جادهٔ کنارک به کهیر بر روی زمین گذاشته شده است. طی سه ماه اسفند ۱۴۰۳ تا خرداد ۱۴۰۴ تعدادشان بیشتر می‌شد و به میانهٔ راه کهیر تا کنارک رسیده بود. نزدیک‌تر به روستای کهیر، شکافی در زمین ایجاد شده بود و لوله‌ها به سرعت در دل آن دفن ‌می‌شدند. وقتی برای مطالعهٔ اجتماعی پروژه‌های آبرسانی از سد کهیر رفته باشی، خیلی زود این سوال پیش می‌آید که این لوله‌ها برای چه پروژه‌ای است و قرار است آب را به کجا ببرد؟ برای من پرسیدن این سوال از افراد مختلف محلی یا مهندسان پروژه کم‌کم تبدیل به یک عادت تکراری شد. به همان اندازه که پرسش این سوال تکراری و تبدیل به عادت شده بود، پاسخ‌ها عموماً جدید و غیرمنتظره بودند. مهم نبود این سوال از کشاورز یا دامدار ساکن در روستاهای مجاور لوله‌ها پرسیده شود یا مسئول بلوچ بخش خدمات پروژهٔ سد کهیر یا مولوی و امام‌جمعهٔ کهیر یا کارمند بخشداری آنجا؛ جواب‌ها و تردید و ابهام در آن تقریباً از یک سنخ بود. خیلی از این افراد می‌گفتند این لوله‌ها آب را برای پتروشیمی می‌برد، برخی نظرشان این بود خط لوله برای کنارک و چابهار است، برخی شهر جدید تیس را مقصد انتقال آب لوله‌ها می‌دانستند، چند‌نفری هم معتقد بودند خط آب برای پایگاه هوایی کنارک است و یکی هم حرف از سپاه زد که آب را می‌برد. از چندین نفر هم شنیدم که «فکر کنم خط انتقال گاز است.» تنها یکی از زمین‌داران کهیر که به عنوان معتمد منطقه، محل رجوع مسئولین پروژه و دولتی هم هست گفت این طرح جهاد آب‌رسانی برای تأمین آب شرب روستایی منطقه است.

لوله‌های قرار گرفته در مجاور جادهٔ کنارک به کهیر

 سیری که خودم طی کردم تا به جمع‌بندی برسم که این لوله‌ها برای چه کاری است، به سادگی پیش نرفت. در سفر اولی که به کهیر رفته بودم و پیش از آنکه از مسئولین پروژه بپرسم این لوله‌ها برای چه هستند، وقتی پای صحبت چند نفر از اهالی نشستم، متقاعد شده بودم این لوله‌ها برای انتقال به کشت و صنعت کنارک و چابهار است. گویا هم‌زمان با بحث‌های جدی دربارهٔ مطالعات و طراحی پروژه، لوله‌ها در مسیری متفاوت از آن‌چه گزینهٔ برتر مشاور و مصوب شورای فنی شرکت آب‌نیرو بود، در حال کارگذاری بودند. از یکی از کارشناسان هیدرولوژی پروژه هم پرسیدم و او نیز نظرم را تأیید کرد. اما مدیر پروژهٔ خط انتقال سد کهیر به کنارک و چابهار توضیحات دیگری داد و من را قانع کرد که این لوله‌ها مربوط به پروژه‌ای دیگر و برای تأمین آب روستایی منطقه است. اما باز وقتی در سفر بعدی اطلاعات جدیدی از اهالی دریافت می‌کردم که گویندهٔ آن به ظاهر فرد مرتبطی با پروژه‌های عمرانی آبی منطقه بود یا با قطعیت بالایی حرف می‌زد، شک می‌کردم که آیا حرف مسئولین پروژه مبنی بر اینکه «این لوله‌ها مربوط به تأمین آب شرب روستایی شهرستان کهیر است.» را درست شنیده‌ام؟ یا آیا حرفی که به من زده‌اند درست بوده است؟

کم‌کم متوجه شدم که باید بپذیرم این لوله‌ها برای تأمین آب شرب روستایی است. اکنون سوال دیگری مطرح بود که چطور می‌شود برای اهالی همین روستاها که دسترسی مناسبی به آب شرب ندارند، پروژه اجرا کرد و نه تنها از این پروژه مطلع نباشند، بلکه نسبت به اهداف و اغراض آن به شدت هم بدبین باشند و مقصد آب را  شرکت بدنام پتروشیمی بدانند؟ وقتی به یکی از مولوی‌های مدرسه دینی کهیر گفتم فکر کنم این لوله‌ها برای شرب روستایی منطقه باشد به من گفت: «لوله‌ای که رد می‌کنند مردم اعتراض دارند که برای آب شرب منطقهٔ کهیر نیست. اول گفتند برای این است که ببرند پتروشیمی. بعد مردم اعتراض کردند. گفتند نه این شهرک جدید تیس که درست می‌کنند برای آن است. [در حالی که] روستاها[ی این منطقه] چندین سال است که مشکل زیرساخت دارند و زیرساختشان خراب است.» در میان صحبتمان مولوی دیگری وارد بحث شد و گفت:

«آن‌طرفی‌ها [روستاهای شرق کهیر در مسیر جادهٔ کنارک و چابهار] مشکل آب ندارند. مشکل را این‌طرف دارند [غرب روستای کهیر در مسیر زرآباد، به ویژه چگردان‌لاش و اطرافش]. اگر می‌خواهند کار انجام بدهند اولویت برای این‌طرف است، بعد برای آن‌طرف انجام بدهند. تا مردم از حسن ‌نیتشان خبردار بشوند و حسن نیتشان را از عملکرشان بفهمند. این قسمت آب ندارد می‌خواهند آن سمت آب ببرند؟ آن سمت هم اگر [وزارت نیرو] درست نکند پایگاه نیروی هوایی خودش درست می‌کند. چون آبش از این‌جا می‌رود. آن طرف آب‌دار می‌شود ولی این طرف بنده خداها مانده‌اند.» در ادامه، مولوی شواهد بیشتری ارائه می‌کرد تا نشان دهد چرا باور نمی‌کند که حرف من مبنی بر بردن آب برای شرب روستاها درست باشد: «لوله خیلی بزرگ است. مردم شک می‌کنند. [دستانش را باز می‌کند تا بزرگی قطر لوله‌ها را نشان دهد] لولهٔ آب روستا این‌قدر است نه آن‌قدر. چهار اینچ، پنج اینچ.»

اگر بپذیریم این لوله‌ها قرار است آب شرب را به روستاهای شهرستان کهیر ببرد، احتمالاً گزاره‌های مربوط به مقاصد دیگر انتقال آب این لوله‌ها را می‌توان «دادهٔ غلط» یا شایعه دانست که از زبان افراد «غیرکارشناس» و «نامربوط» بیان شده و می‌توان و باید با ارائهٔ داده‌های درست اصلاحشان کرد. اما اگر این دادهٔ «غلط» و شایعه را کم‌اهمیت نینگاریم و تلاش کنیم معانی‌ای از آن به دست بیاوریم، این «اشتباه‌ها» حاوی چه حقیقتی خواهند بود؟ شاید بتوان تبار این بی‌اطلاعی و شکاکیت و بدگمانی اهالی روستاهای کهیر نسبت به دولت و پروژه‌هایش را در واقعیت‌های مادی نحوهٔ پیرامونی شدن بلوچستان در دولت-ملت ایران بررسی کرد. بلوچ‌ها گاهی دولت یا اقوام غیربلوچ ایران را قجر می‌نامند. قجر همان قاجار و یاداور خشونت، مصادرهٔ اموال، اعمال فشار و به غنیمت بردن زنان و دارایی‌ها در لشکرکشی‌هایی است که قاجارها برای تسلط بر بلوچستان داشته‌اند. در زمان‌هایی که بلوچستان تحت نظر دولت مرکزی ایران نبود (مثلاً از ابتدای قاجار تا اواسط دورهٔ فتحعلی‌شاه و از ابتدای مظفرالدین‌شاه تا سال ۱۳۰۷) حاکمان یا رؤسای محلی آن‌جا را اداره می‌کردند و مالیات را برای خود می‌گرفتند. تسلط دولت مرکزی در اواسط دورهٔ قاجار، چنین تصویری از خشونت را در نظر مردم بلوچ ایجاد کرد. تسلط رضاشاه بر بلوچستان نیز همراه با سرکوب یاغیان و حکومت‌های محلی و اجبار به ساکن شدن یا مهاجرت بود. به همین خاطر، در حافظهٔ تاریخی بلوچ‌ها قجر نماد یک حکومت مرکزی بیگانه، زورگو و غیرمحلی شد. شاید به راحتی نتوان تفکیک کرد که کاربرد کنونی واژهٔ قجر، فاصله گرفتن آن از معنای اولیه برای اطلاق به هر گروه ایرانی غیربلوچ است یا همچنان دولتی غریبه و زورگو را تداعی می‌کند.

از افراد بسیار متعدد محلی در کهیر که با آن‌ها صحبت کردم، تنها همان فرد مالک اطلاعاتی کلی دربارهٔ مقاصد این خط انتقال داشت. حتی همین فرد نیز نتوانسته بود ارتباط مؤثری با مجریان پروژه برقرار کند. نظرش این بود که:

«بدون اصول لوله‌ها را زیر خاک می‌گذارند. قبلا که نیروی هوایی لوله گذاشته بود هر چند‌متر هواکش می‌گذاشت. لندرور همیشه در مسیر حرکت می‌کرد و شیرها را باز می‌کرد که هواگیری کند. الان برای خودشان بدون نقشه‌برداری چاله می‌کنند و می‌روند. با یکی حرف می‌زدم می‌گفت می‌دانیم، ولی اگر اعتراض کنیم فردا جای ما اینجا نیست. پروژه مال خاتم است. فردا زنگ می‌زند به وزارت‌خانه می‌گوید این مسئول باکفایتی نیست و برش دارید.»

داستان‌های مشابه بی‌اطلاعی، شکاکیت و بدگمانی نسبت به لوله‌ها را در روستاهای اطراف کهیر می‌توان به کرات شنید. دولت و پروژه‌هایش در حیطه‌های بی‌تماسی با مردم محلی پیش می‌روند و زیستی موازی با آن‌ها شکل می‌دهند. اگرچه که زیست مردم منطقه درون فضا و روابطی است که دولت در ساختن آن نقش اساسی دارد ولی ساخته شدن فضا توسط دولت، بی‌ارتباط با محلی‌ها صورت می‌گیرد. در این حیطه‌های بی‌تماس دولت (مسئولین اداری، مشاوران و پیمانکاران پروژه‌ها، شرکت‌های غیر بومی و...) کارش را مستقلاً پیش می‌برد؛ بدون اینکه لازم باشد به کسی جوابی یا توضیحی بدهد. من تمایل و عادت دارم که وقتی با کسی در میدان مطالعه مواجه می‌شوم و می‌خواهم سر صحبت را باز کنم، خودم را معرفی کنم و توضیحی بدهم که کی هستم و اینجا چه‌کار می‌کنم. اما وقتی با ظاهری که نشان می‌دهد محلی نیستی و در حال انجام کاری در آنجا هستی، مشغول قدم زدن هستی، یا عکس می‌گیری یا رهگذری در مسیر بوده‌ای که سوارت کرده‌اند، شاید برای باز کردن سر صحبت سوالی بپرسند که از «کجا آمده‌ای؟» ولی کسی نمی‌پرسد به چه حقی اینجا هستی یا به قصد سر از کار درآوردن نمی‌پرسند اینجا چی‌کار می‌کنی یا برای کارهایی که قرار است انجام بدهی خط‌و‌نشان بکشند یا حتی بخواهند بدانند برای چه پروژه‌ای در اینجا مأمور شده‌ای. دولت، زیرساخت یا قجر غریبه، ناهم‌زبان، ناخوانا و درون حائلی هستند و این حیطه‌های بی‌تماس اجازه می‌دهد بدون ارتباط با محلی‌ها کار خودشان را مستقل از آن‌‌چه در آن بستر زیست می‌کند، پیش ببرند. هر جایی که پای این غریبه‌ها در میان است و حیطه‌های بی‌تماس آن‌ها، فضایی پر از سوال و ابهام برای اهالی باقی می‌گذارد. آن‌ها تنها بر اساس مشاهداتی محدود و اطلاعات و شواهدی که امکان پنهان‌سازی از پیش چشمشان را نداشته است، باید دولت را از دور حدس بزنند و برآورد کنند. نه این که بتوانند با آن بحث کنند یا حتی از آن مستقیماً بشنوند. شرکت کشت و صنعت مکران، شرکت ماهان، شرایط کاری در این شرکت‌ها، تصرف و سلب مالکیت زمین و آب مواردی از این امور مبهمی هستند که در ادامه نحوهٔ مبهم بودن و مبهم ماندنشان را توضیح می‌دهم.

شرکت گوردیم به صورت گسترده و چند‌جانبه‌ای وارد زیست محدودهٔ کهیر شده است و بر مناسبات آن تأثیر گذاشته است. بسیاری از جوانان تجربهٔ کارگری در این شرکت را در مقاطعی از این سال‌ها داشته‌اند و پروژه‌های زیرساختی آن را پیش برده‌اند. کسی که کامیون داشته، مرتبه‌اش از کارگر مزدی بالاتر بوده و توانسته است برای هر نوبت حمل‌و‌نقل شن و ماسه بهایی را دریافت کند. بسیاری در صف انتظار برای کسب شغل مانده‌اند ولی کاری نصیبشان نشده است. مراتع دامداران توسط شرکت تصاحب شده و در عوض بهایی به آن‌ها برای ابطال پروانهٔ چرا داده شده است. برخی دیگر از دامداران اما حاضر به فروش نشده‌اند یا چون اسمشان در لیست ادارهٔ منابع طبیعی به عنوان دارندگان حق چرا نبوده از دریافت این بها بی‌بهره مانده‌اند. این دامداران با ساخت جاده و بند و کانال مجاور آن نیز از حضور کشت و صنعت متأثر شده‌اند، چرا که اگر در موقع سیلاب آبی در دشت جریان پیدا کند دیگر نمی‌تواند به مراتع و دگارها و هوتک‌هایشان راه پیدا کند و موجب سبزی و پرآبی آن‌ها شود. با وجود تأثیرات بسیار گسترده در زیست منطقه، اما کشت و صنعت مکران همچنان بسیار غریب و ناآشنا است. می‌دانند میگویی تولید می‌شود ولی بی‌خبر هستند که این میگو به کجا می‌رود. کارگران متعددی در پروژهٔ آب‌شیرین‌کن کار می‌کنند و شنیده‌اند پروژه قرار است تعطیل بشود و بی‌کار بشوند. ولی مثلاً کارگری که دو‌سه‌سال در این پروژه کار کرده خبر ندارد که قرار بوده آب شیرین ‌شده کجا استفاده شود و الان که پروژه می‌خواهد تعطیل شود، آب مورد نیاز کشت و صنعت قرار است از کجا تامین بشود. همان‌طور که کارگران گلخانه بی‌خبر هستند که آب گلخانه الان از کجا تأمین می‌شود یا محصول به کجا فرستاده می‌شود. ایده‌ها دربارهٔ طرح توسعهٔ کشاورزی بسیار گنگ است. یکی می‌گوید: «همهٔ زمین‌های این‌طرف که چراگاه است را شرکت برده است. نمی‌دانم می‌خواهد چه کار بکند.» یا فرد دیگری که می‌گوید: «مراتع را برده‌اند. گوردیم دوسه‌تا شرکت دارد. یک شرکت آمده جاده درست می‌کند به سمت گوردیم. از سمت گوردیم تا کهیر همهٔ زمین‌ها را گوردیم برده. نمی‌دانیم مقصدش چیه. گفته کشاورزی.» چنین گزاره‌هایی بسیار پرتکرار بود و طبق معمول صحبت کردن با مردم دربارهٔ اینکه این شرکت‌ها هرکدام چه هستند و چه‌کار می‌خواهند بکنند، بیشتر بر ابهام می‌افزود.» پس از چندین روز گشت‌و‌گذار در منطقه بالاخره با یک نفر از پرسنل خدماتی طرح توسعهٔ باغات کشت و صنعت مواجه شدم که اسم طرح و مساحت اراضی آن را از سربرگ برگه‌های گزارش عملکرد روزانه مطلع شده است. می‌گوید روی سربرگ نوشته شده: «باغ سه‌هزار و پانصد هکتاری میوه‌های گرمسیری چگردان‌لاش.» چگردان‌لاش نام یکی از روستاهایی است که مراتع آن برای پروژهٔ کشت و صنعت تصاحب شده است. چند‌روز بعد از یکی از سربرگ‌ها عکس می‌گیرد و برایم می‌فرستد. رویش نوشته شده: «گزارش روزانهٔ واحد نقشه‌برداری – پروژهٔ باغ سه‌هزاروپانصد هکتاری کشت و صنعت مکران - شرکت آریابنای جاسک

وقتی اطلاعات دقیقی ارائه نشده، شایعه است که جای آن را می‌گیرد و حتی می‌تواند نقشی برای مقاومت در برابر تصرف ایفا کند. شایعه‌هایی که ممکن است تخیلی مثبت از آینده و امید و انتظار بسازد یا برعکس با سیاه نشان دادن آن، خشم و بسیج عمومی فراهم کند. همان‌طور که جیمز اسکات در کتاب سلطه و هنر مقاومت دربارهٔ این موضوع صحبت می‌کند که چگونه شایعه می‌تواند راهی برای مقاومت فرودستان در برابر سلطه باشد و تخیل‌هایی جمعی برای طفره رفتن از پذیرش سلطه یا ایستادن در برابر آن ایجاد کند. دربارهٔ تأمین آب از سد کهیر نیز وضعیت چنین است. فراتر از آبی که از لوله‌ها نامشخص است که به کجا قرار است برود، بقیهٔ مصارفی که از سد در نظر گرفته شده نیز برای اهالی مبهم است. از چندین نفر شنیدم که حاجی‌صفایی حقابهٔ سد را خریده و بابت آن پول بسیار زیادی داده است. «آن قسمت را که شرکت همهٔ زمین‌ها را تصرف کرده است. می‌گویند آب خریده‌ایم. از امور آب. از وزارت‌خانه. چندین‌هزار میلیارد بهشان پول دادیم. کل زمین‌ها را تصرف کرده‌اند. سه‌هزاروپانصد هکتار زمین گرفته‌اند. فکر این است که مناقصه برگزار بکنند لوله را از کجا ببرند. داخل رودخانه می‌خواهند ببرند.» فرد دیگری می‌گوید: «حاجی‌صفایی رفته با نماینده صحبت کرده [برای] حقابهٔ باغ سه‌هزاروپانصد هکتاری میوه‌های گرمسیری چگردان‌لاش. توی سایت هم بزنی میاره. حقابه‌اش را حاجی‌صفایی صحبت کرده با بجارزهی (نمایندهٔ مردم منطقه در مجلس). در شرف این هستند که حقابه‌اش را بهش بدهند و باغ را شروع بکند. مردم تشنه هستند. [آن وقت می‌خواهند آب بدهند به] باغ سه‌هزاروپانصد هکتاری؟» و فرد دیگری که می‌گوید: «ما شنیده‌ایم که کشت و صنعت گوردیم پول دارد و رفته است قرارداد بسته است. مردم مانده‌اند برای آب شرب و کشاورزی‌شان. این شرکت آمده است آب سد را خرید کرده است. حقابه‌اش را مهندس حاجی‌صفایی گرفته. مدیرعامل شرکت.»

شناخت محدوده‌ای که پروژه شرکت قرار است در آن انجام شود و برایش پروانه‌های چرای دام باطل شده نیز پیچیدگی‌ها و ابهام‌های مشابهی دارد. در پاسخ به اینکه محدودهٔ شرکت کجا است، اهالی به شواهدشان از کشیدن بند خاکی و کانال و جاده که در حال تکمیل است اشاره می‌کنند. این مسیر به منظور مشخص شدن حریم کشت و صنعت احداث می‌شود. با تکمیل شدن ساخت این جادهٔ حریمی، پازل محدودهٔ فعالیت کشت و صنعت به تدریج برای اهالی تکمیل می‌شود. پرسیدن از محدودهٔ شرکت نیز با چنین پاسخ‌هایی مواجه می‌شود. بسته به اینکه این پرسش را در چگردان‌لاش بپرسی یا شهدادکهیر، بورسر یا گوردیم، هر کدام مسیر جاده‌کشی را در نزدیکی خود با دقت بیشتری بیان می‌کنند. نهایتاً مشخص می‌شود از سوی شرق تا سه‌چهار کیلومتری رودخانهٔ کهیر، از شمال تا دوونیم کیلومتری شهداد کهیر و از غرب تا دو‌سه کیلومتری چگردان‌لاش در اختیار شرکت قرار گرفته است.

بی‌اطلاعی از دولت، پروژه‌ها و زیرساخت‌ها، به صورت بارزی خود را در شرایط کاری نیز نشان می‌دهد. عموماً افرادی که در شرکت‌ها (گوردیم یا سد) کار می‌کنند از شرایط کاری خودشان راضی هستند. یکی از کارگران شرکت کشت و صنعت می‌گوید: «حدود صد نفر از روستاهای اطراف در شرکت کار می‌کنند و هرروز با پنج‌تا مینی‌بوس به شرکت می‌روند. تعداد زیادی هم از شهرهای دیگر برای کار به گوردیم آمده‌اند. حقوق ماهیانه به ما پانزده تومن به همراه بیمه است.» در مقابل افراد زیادی را می‌توان دید که از اینکه شرکت آن‌ها را استخدام نکرده است گله‌مند هستند که شرکت‌ها نیروی محلی نمی‌گیرند یا استخدام با پارتی‌بازی است. اما رضایت از کار مزدی ضرورتاً بدین معنی نیست که قرارداد کار بر اساس رضایت و اطلاعات کامل کارگر منعقد شده باشد. موارد بسیاری در گفت‌وگوها پیش می‌آید که کارگرانی در معرفی خودشان می‌گویند کارگر گلخانه، آب‌شیرین‌کن، راه‌سازی، سد یا شرکت دیگر فعال در منطقه هستند و درضمن رضایت خودشان را از شغلشان اعلام می‌کنند. ولی صحبت که ادامه پیدا می‌کند متوجه می‌شوی چهار‌پنج‌ماه در شرکت کار کرده و الان چون پروژه متوقف مانده یا گوجه‌ها را برداشت کرده‌اند و زمین را جارو زده و تمیز کرده‌اند یا با تکمیل فاز قبلی پروژه قرارداد پیمانکار قبلی تمام شده و قرار است مناقصهٔ جدیدی برگزار شود و پیمانکار جدیدی بیاید، بی‌کار هستند، یا اطلاعی ندارند که پس از اتمام کار پیمانکار، قرار است چه شغلی داشته باشند. به مهندسان سپرده‌اند که اگر فرصت شغلی بود در جریانشان بگذارند و در عین حال از من هم می‌پرسند: «مهندس! سد نیرو نمی‌خواد؟». یکی از اهالی که خودش کارگر شرکت‌ها نیست می‌گوید: «بعضی‌ها می‌گن محلی‌ها کار نمی‌کنن. این حرف را می‌زنند. الان یک پیمانکاری آمده می‌گه بیا کار بکن. چهارپنج‌ماهی که کار می‌کنی می‌گه بیمه نیستی. گناه داره. به جای اینکه سر ماه بدهد، پول حقوق را سه‌ماه نگه می‌دارد.» گزارهٔ «مردم کار نمی‌کنند» یا «مردم تنبل هستند» سویه‌ها و اهدافی استعماری دارد تا بتواند این‌گونه توجیه کند که چون مردم محلی تنبل هستند پس این توجیهی است تا ما غریبه‌ها کنترل منابع و امور را بر عهده بگیریم. اما حتی اگر شواهدی در اختیار داشته باشیم که نشان دهد تمایل به کار کردن کم است، باید دلیل آن را نه بر‌اساس وضعیتی ژنتیکی یا ذاتی یا اخلاقیات بلوچ، بلکه در بستری دید که آن‌ها زیست می‌کنند. شرایط کاری نامطلوب یکی از دلیل‌های اصلی برای کار نکردن است. یکی از اهالی با ارائهٔ توصیفی از کشاورزان زرآباد نشان می‌دهد که چگونه تغییر در اقتصاد محلی موجب شد که آن‌ها تبدیل به افرادی کاری شوند. او می‌گوید:

«اگر آب بدهند بچه‌های ما می‌ایستند کشاورزی می‌کنند. [الان] بچه‌های اینجا خیلی تنبل هستند. زرآباد هندوانه‌کار از اصفهان آمدند. آخرش محلی‌ها از چشم‌و‌هم‌چشمی هندوانه‌کار شدند. محصول را که برداشتند دیدند پولش خیلی زیاد است و چشم‌و‌هم‌چشمی شد. محلی‌ها دارند هندوانه و گوجه می‌کارند. مردم زرآباد خیلی تنبل هستند. فقط می‌نشینند و صندلی بلوچی می‌ذارند و قلیون می‌سازند و چایی بغلش است. فقط مفت بخور. یکی‌دو‌نفرشان در امارات بودند پیش عرب‌ها کار می‌کردند. پول می‌فرستادند و بقیه یک خری یا موتوری می‌خریدند و قلیون می‌کشیدند. الان خودشان از کشاورزی از عرب‌های امارات پول‌دارتر شدند. از اصفهانی‌ها یاد گرفتند. الان دیگر کار می‌کنند چون دیدند پول در می‌آید. زرآباد الان هند و پاکستان شده. چون آبی داره لامصب. سنگ ماری کنار دریا هست. سفرهٔ زیرزمینی توی دریا نمی‌رود و آب جلویش می‌ماند. آب زیرزمینی‌شان خیلی خوب است.»

 در این میان فرصت‌های مختلف کارگری در منطقه، تعامل با شرکت آریا‌بنای جاسک برای پروژهٔ راه‌سازی باغات کشت و صنعت گوردیم همراه با رضایت بیشتری برای کارگران محلی است. یکی از پرسنل این شرکت می‌گوید «حقوقش برای ما چهارده تومن است. بیمه‌اش را می‌دهد. برای حقوق هم مشکلی ندارد. با بیست روز تأخیر می‌دهد. نه پول غذا کم می‌کند. نه حق اولاد. بلوچ است و از بچه‌های جاسک است. هم‌خون و هم‌لباس ما است. نهایت همکاری را دارد.»

Photo by ZOBAIR MOVAHHED / Middle East Images / Middle East Images via AFP

شرکت ماهان غریبهٔ دیگری است که به منطقه وارد شده است. سابقهٔ فعالیت شرکت ماهان در باهوکلات برای پروژهٔ گلخانه و سلب مالکیت صورت گرفته برای اهالی اینجا نیز آشنا است و نام ماهان را از پیش ترسناک می‌کند. ولی معمولاً کسی درست خبر ندارد که ماهان که است و چه‌کار می‌کند. اغلب کسی نمی‌داند که آیا ماهان و کشت و صنعت مکران یک شرکت هستند یا جدا از همدیگر. گاهی ماهان مرتبط با فعالیت‌های راه‌سازی‌ای دانسته می‌شود که از نزدیکی چگردان‌لاش تا گوردیم در حال اجرا است. تصور این است که در اینجا می‌خواهد گلخانه هم بسازد. ولی کسانی که در این پروژهٔ راه‌سازی حضور دارند یا ارتباط بیشتری با آن داشته‌اند، می‌گویند «جاشکی» مشغول راه‌سازی برای کشت و صنعت مکران (گوردیم) است. پیمانکار پروژهٔ راه‌سازی از اهالی جاسک است و برای همین می‌گویند جاشکی. مدیر منابع طبیعی کنارک اما می‌گوید درخواست واگذاری زمین به ماهان برای پروژهٔ گردشگری در مجاور کوه گوردیم بوده است و همچنان هم واگذاری قطعی نشده است. جست‌وجو در فضای مجازی برای آشنایی با پروژهٔ منطقهٔ نمونهٔ گردشگری گوردیم، از زبان مدیرکل میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی سیستان و بلوچستان چنین اطلاعاتی را نشان می‌دهد: «منطقهٔ نمونهٔ گردشگری گوردیم در کنارک همجوار آب‌های اقیانوسی مکران در نوع خود در غرب آسیا و خاورمیانه منحصر‌به‌فرد است و با سرمایه‌گذاری بیش از پنجاه‌هزار میلیارد ریالی در زمینی به مساحت دویست‌وشصت‌وچهار هکتار و حجم اشتغال‌زایی بیش از یک‌هزار نفر اجرا خواهد شد. طبق برآورد انجام شده این ابرطرح در مدت پنج‌سال به بهره‌برداری خواهد رسید. بخش‌های اصلی این طرح شامل هتل پنج ستاره با ظرفیت حدود نهصد اتاق و یک‌هزاروپانصد تخت، بزرگ‌ترین پیست گلف کشور، بزرگ‌ترین پارک صنایع دستی ایران، پارک آبی و تم‌پارک‌ها و فضاهای گلخانه‌ای و بوتیک‌پارک‌ها که در طراحی و بهره‌برداری طرح قرار است سختگیرانه‌ترین استانداردهای کیفیت خدمات رعایت شود و جزو طرح‌های پیشرو گردشگری ایران در زمینهٔ هوشمندسازی است.»

 وقتی از مردم می‌پرسم روی کوه چه کارهایی دارد انجام می‌شود، بی‌خبر هستند. یک‌نفر می‌گوید: «انگار گلخانه هم هست و فرودگاه هم می‌سازند.» مولوی کهیر اطلاعاتش بیشتر است و می‌گوید: «ماهان تازه آمده بالای کوه گوردیم. برای گردشگری. شاید کشاورزی هم داشته باشد. در باهوکلات آمده و زمین‌های مردم را تصرف کرده است. پیش از اینکه بیاید ما معترض هستیم که چنین شرکت‌هایی بیایند. نباید زمین‌های مردم یا آب را تصرف بکنند.» اگرچه اهالی منطقه چندان سر از کار پروژه در کوه گوردیم در نمی‌آورند ولی به خوبی طبیعت آن را می‌شناسند که پس از بارندگی‌ها به شدت سرسبز و چشمه‌اش آب‌دار می‌شود و چشم‌انداز بسیار زیبایی به دریا دارد.

سلب مالکیت مرتع و اختصاص آن به شرکت‌ها یکی از مهم‌ترین عرصه‌های مداخلهٔ دولت در زندگی اهالی منطقه است و در این مورد نیز می‌توان ناخوانایی دولت را مشاهده کرد. ناهم‌زبانی و بی‌اطلاعی در این مورد نیز موجب شده تا اهالی به درستی ندانند فرایندی که به ابطال پروانه‌های چرای دام آن‌ها می‌انجامد و در عوضش پول دریافت می‌کنند چه سرنوشتی را برایشان رقم می‌زند. حتی کسی به درستی نمی‌داند که مقدار مبالغ پرداخت شده برای ابطال پروانه‌ها بر چه اساس و مبنایی بوده است. این شیوهٔ تعامل مربوط به امروز و طرح‌های توسعه‌ای اخیر نیز نیست. یکی از اهالی درباره پرداخت خسارت و کمک‌های مالی برای جابه‌جایی جمعیت پس از توفان گونو می‌گوید: «زمانی که اینجا اولین توفان آمد، سال ۸۳ براهویی‌ها بلند شدند. سال ۸۶ دولت‌آباد بلند شدند. ما ماندیم. بعداً فهمیدیم یکیچهارصدهزار می‌گرفته. یکی دویست‌هزار. یکی گفته پنجاه‌تا گوسفند، یکی گفته صدتا گوسفند. بزرگ‌ترین دامدار اینجا ما بودیم. پیش ما کسی نیامد و ما خبردار نشدیم. مردم روستای شهدادکهیر اتحاد ندارند.» از نظر دولت، آن‌گونه که مدیر ادارهٔ منابع طبیعی کنارک نیز می‌گوید، مالکیت مراتع برای دولت است و نه مردم. به اهالی صرفاً اجازه داده می‌شود که بر اساس تعداد دام ذکر شده در پروانه‌هایشان، در این مراتع دامداری کنند. در زمانی که دولت تصمیم به اختصاص این مراتع به فعالیت اقتصادی دیگری بگیرد، «مبلغی را در قالب کمک و نه جبران خسارت» در اختیار دامداران قرار می‌دهد تا دام‌هایشان را از این زمین‌ها خارج کنند. چنین اظهاری برآمده از رویهٔ رسمی‌ای است که طبق قانون ملی شدن مراتع و جنگل‌ها، این اراضی را در اختیار دولت می‌داند.

بسیاری از افراد می‌گویند در آن زمان نمی‌دانستند که ابطال پروانه به چه معنی است و پولی که به آن‌ها پرداخت می‌شود به چه منظور است و چه تبعاتی برایشان دارد. چندین نفر می‌گویند که در آن زمان فکر می‌کردند این کمکی است که دولت برای جبران خشکسالی پرداخت می‌کند. یکی از افراد می‌گوید: «گفتند برای مرتع‌ها است. ما نمی‌دانستیم چنین قضیه‌ای می‌شود [که بیایند زمین را تصاحب کنند و دام نتواند وارد مرتع بشود]. گفتند برای خشکسالی است. بعداً ما فهمدیدیم. ولی آن‌موقع که فهمیدیم دیگر دیر شده بود. این‌ها که نگفتند برای خشکسالی است. ما این را از نظر خودمان گفتیم. حقیقت حرف این است که ما خودمان گفتیم از خشکسالی است. بعداً که رفتیم از کسانی سوال پرسیدیم گفتند قضیه این است.» فرد دیگری می‌گوید: «مردم اعتراض کردند و گفتند ندانستند. گفتند وقتی شرکت باغ بزند دام من کجا برود؟ انگشت زدند و مرتعشان را گرفتند. [ولی مسئولین] می‌گویند شما تعهد محضری دادید.»

«پدر من پانزده‌سال پیش فوت کرده. ما دقیق سر در نمی‌آوردیم که مرتع ما چطور است. نوشتند پنجاه‌تا بز دارد. ما که رفتیم آنجا گفتند بزی سه میلیون تومان است و صدوپنجاه میلیون دادند. من با برادر و خواهرم مشورت کردم. من را سرپرست کردند. رفتیم محضر و تعهد محضری به من دادند. من رفتم جهاد و صدوپنجاه به من دادند. ولی حقیقت من نفهمیدم که قضیه چطوری است. حقیقت را ما نفهمیدیم [فرد دیگری وارد صحبت می‌شود و می‌گوید: «این حرف کل روستا است. کل کسانی که مرتع دارند»] ما حقیقت را نفهمیدیم. سر در نیاوردیم. نیامدند در روستا و بپرسند مرتع را می‌فروشی یا نمی‌فروشی یا به چه قیمتی؟» فرد دیگری نیز می‌گوید: «اون موقع امضا کردیم. نفهمدیم. ولی الان که فهمیدیم کار از کار گذشته است. من که سواد دارم نفهمیدم برای چه می‌خرند. می‌خواهند چه کار بکنند.»

یکی از اعتراضات اصلی‌ای که دامداران به این کار داشته‌اند این است که در این فرایند کسانی که دام‌های زیادی داشته‌اند، بهایی دریافت نکرده‌اند و در عوض کسانی توانسته‌اند پول بگیرند که هیچ دامی نداشته‌اند. علاوه بر این طبق رویهٔ رسمی دیگری، مراتع ممیزی می‌شود و در زمان ممیزی بر اساس ظرفیت مرتع و تعداد دام هر یک از دامداران، در پروانه‌های هر یک از آن‌ها تعداد دام مجاز برای چرا در مرتع ذکر می‌شود. طبق ممیزی‌های موجود که به گفتهٔ مدیر منابع طبیعی مربوط به حدود سال ۱۳۸۰ است، در این مراتع دویست‌وچهل نفر اجازهٔ چرای دام داشته‌اند. اما واقعیت امروزی بهره‌برداری مرتع با آن‌چه بیست‌سال قبل در پروانهٔ چرای دام اهالی چگردان‌لاش و شهدادکهیر ذکر شده است، شرایط بسیار متفاوتی دارد. با این حال دولت، به ویژه زمانی که پای رد‌و‌بدل مالی در میان باشد، تنها می‌تواند با رویه‌های رسمی‌ای که ممکن است تنها خودش از آن سر درآورد کار کند.

مسألهٔ دیگری که از حیطه‌های بی‌تماس میان دولت و جامعهٔ محلی برآمده مربوط به اعتراض دربارهٔ این است که دولت صرفاً به ازای بزها حاضر به پرداخت مالی شده است و شترها، گاوها و گوسفندها را در نظر نگرفته است؛ در حالی که وقتی مرتع از آن‌ها گرفته شود هیچ‌یک از دام‌ها امکان چرا در آن را ندارند. بابت ابطال پروانهٔ چرا برای هر بز نیز تنها سه میلیون تومان پول داده شده، در حالی که قیمت یک بز پانزده‌بیست میلیون تومان است. یکی از اهالی می‌گوید: «پنجاه‌تا بز دارم. برای هر کدام سه تومن دادند. ده‌تا شتر و پنج‌تا گاو دارم که برای آنها هیچی نمی‌دهند.» در پاسخ سوالم از مدیر منابع طبیعی، او این ادعای اهالی را رد می‌کند و می‌گوید: «همه دام‌ها شامل شترها و گاوها را هم در مرتع لحاظ کرده‌اند. ولی واحد دامی بز است. یک شتر یا گاو را معادل سه بز در نظر می‌گیرند.» نیمی از افرادی که پروانه داشته‌اند (به ویژه در شهدادکهیر) با شرایط در نظر گرفته شده حاضر به ابطال آن نشده‌اند و پول نگرفته‌اند. اما اکنون با توجه به اینکه زمین‌ها مشاع است مشخص نیست که شرکت گوردیم که الان دارد بند خاکی برای تعیین مرز زمین‌هایش درست می‌کند، چه زمین‌هایی را تصاحب می‌کند و کسانی که پولی بابت حقوقشان نگرفته‌اند چه دسترسی به زمین‌هایشان دارند. «اون می‌گه شما فروختی به ما و اصلاً هیچ حقی ندارید. جالب است که خود ما هم امضا و اثر انگشت زده‌ایم. فروختم ولی حق هم دارم.» پاسخ مدیر منابع طبیعی به این حرف این است که: «کسی که راغب نباشد می‌تواند پروانه را باطل نکند. ولی آن‌جا دیگر نمی‌تواند دامداری کند. در هر پلاک کمتر از پنج‌درصد مرتع قابل واگذاری است و دامداران می‌توانند از مراتع واگذار نشده استفاده کنند.» اما یک پلاک پهنه‌ای وسیع‌تر از محدوده‌ای است که دامداران برای چرا از آن استفاده می‌کنند. اگرچه ممکن است واقعاً بیش از پنج‌درصد پلاک واگذار نشود ولی در عین حال ممکن است این 5پنج‌درصد بخش بسیار وسیعی از جایی باشد که در نزدیکی روستا است، علف در آن رشد می‌کند و قابلیت تعلیف دام دارد. مجموعهٔ این اتفاقات و اظهارات مسئولین موجب شده تا مردم برآوردی از آینده نداشته باشند، ندانند با فروش یا نفروختن زمین چه چیزی در انتظارشان است و دربارهٔ اینکه چه کاری درست است نیز نتوانند تصمیم بگیرند. نهایتاً در فضایی که نمی‌توان برای تصمیم‌گیری به اطلاعاتی درست دسترسی داشت از من می‌پرسند: «به نظر شما بهتر است مردم پول را بگیرند یا نگیرند؟»

Photo by OSHIDA/Middle East Images/AFP via Getty Images

تحلیل داده‌های غلط

این «اشتباه‌ها»، «داده‌های غلط»، تردیدها، بی‌اطلاعی‌ها و شایعه‌ها نشان از وضعیتی می‌دهد که در آن راهی برای اطلاع پیدا کردن از دولت وجود ندارد. دولت ناخوانا است، ناهم‌زبان است، غریبه است، قجر است. شاید بگویید هنر دولت مدرن در همین انضباط‌بخشی و پیش بردن برنامه‌هایش بدون دیده شدن است. با این نگاه شاید وضعیت بلوچستان متمایز نباشد. ولی حتی اگر در جای دیگری از ایران زندگی کرده باشید باز هم نسبت دولت با جامعه در بلوچستان را غریب خواهید دید. دولت دسترس‌ناپذیر است. در این منطقه دولت را باید حدس زد. با شواهد محدود آن را تخمین زد و برآورد کرد و از کارهایش تا حدودی سر درآورد. بدون اینکه زبان مشترک یا حیطهٔ مشترکی برای تعامل یا جریان اطلاعات وجود داشته باشد. دولت با ناخوانا ماندن عرصه‌ای برای فعالیت خودش فراهم می‌آورد که به موازات زیست منطقه امتداد می‌یابد؛ اگرچه به نحو سلطه‌گرانه‌ای و به نام «توسعهٔ مکران» زیست محلی را متأثر می‌کند. از باهوکلات تا کهیر، هر لوله‌ای که بر روی زمین قرار بگیرد، اهالی می‌گویند می‌خواهد آب ببرد به پتروشیمی. این گزاره در نگاه اول «غلط» یا شایعه است. اما می‌توان این گزاره‌ها را این‌گونه خواند که پتروشیمی تجسد غریبهٔ فارس شیعه است که تصاحب می‌کند. شرکتی که دفترش در تهران است؛ مدیرانش با هواپیما می‌آیند، کارمندان رده‌بالایش غیربومی هستند، مجوزها را در فرایندهایی می‌گیرد که برای سرمایه‌داران محلی نیز غریبه است و منابع به راحتی به آن‌ها تخصیص داده می‌شود. مثل گوردیم که اتفاقاً خودش هم یکی از شرکت‌های هولدینگ باختر مالک پتروشیمی است یا مثل ماهان. استعمار در لغت به معنی آباد کردن بود. اما هدف پشتش برای نفوذ و دخالت و سلطه به تدریج معنای اولیه را به حاشیه برد. همان‌طور که اکنون نیز یکی از اهالی منطقه که اصرار دارد خودشان را شهروند بنامد، می‌گوید: «سعیدی [نماینده مجلس] مخالف توسعهٔ مکران بود. توسعه‌ای که مخالفت جامعهٔ محلی در آن باشد توسعه نیست.»

واژهٔ قجر که گاهی برای نامیدن دولت یا غیربلوچ‌های ایران استفاده می‌شود، به قدر کافی غریب بودن را نشان می‌دهد. بلوچ‌ها ممکن است وقتی می‌خواهند بگویند برای دواودرمان به کرمان، یزد یا تهران رفته‌اند، بگویند رفتیم ایران؛ گاهی هم می‌گویند شهرستان. یکی از کارگران گلخانه که الان هم با تمام شدن کار جویای شغل دیگری است، می‌گوید به مهندسان سپرده‌ام که اگر کار بود خبرم کنند. می‌پرسم: «مهندسان اهل کجا هستند؟» پاسخ سوال برایش سخت است. چند ثانیه‌ای فکر می‌کند، سه‌بار می‌گوید: «کراچی.» و خودش می‌گوید: «کراچی نه، اسمش یک چیز دیگری است!» می‌گویم: «کرج؟» می‌گوید: «بله بله! از کرج می‌آیند.» اما مگر این افراد خودشان پیشاپیش تصمیم گرفته‌اند که ساکن جایی غیر از ایران باشند؟ مهندس صفایی مدیر کشت و صنعت نیز وقتی می‌خواهد تصویر شرکت را به مثابهٔ سوژهٔ خیرخواه و منجی منطقه نشان دهد می‌گوید: «قاعدتاً ما یک تکلیفی داریم. گرچه کل پروژه‌مان از مسئولیت اجتماعی آنجا هست. این جنبهٔ مسئولیت اجتماعی پروژه‌مان خیلی سنگین است. چون در یک منطقه‌ای رفتیم سرمایه‌گذاری کردیم که چند قرن از کشور عقب است.» کشور جایی دیگر است و بلوچستان از آن چند قرن عقب‌تر است. کشور سرزمینی شامل همهٔ مناطقی که «عقب‌تر» و «جلوتر» نامیده شده، نیست. کشور جایی در مرکز است. کشور شیعهٔ فارس.

موارد اشاره شده به ویژه در ارتباط با شرکت کشت و صنعت مکران بدین معنی نیست که می‌توان بی‌اطلاعی مردم را تماماً ناشی از محرمانگی فعالیت این شرکت دانست یا اگر کشت و صنعت چند بنر نصب می‌کرد یا بروشور فعالیت‌هایش را توزیع می‌کرد مسأله حل شده بود. امیلی مارتین در تحقیق خودش راجع به همه‌گیری ایدز در دههٔ ۱۹۸۰ آمریکا، با این موضوع مواجه می‌شود که در محلات فقیرنشین سیاه‌پوست، ساکنین معتقد بوده‌اند که دولت عامدانه ویروس ایدز را  در میان آن‌ها پخش کرده تا از شر سیاه‌ها و فقرا راحت شود. در اینجا نیز «اطلاعات» در این مورد خاص چندان تعیین کننده نبود. بلکه به جایش حس کلی‌ای که این شهروندان در بستر زیست روزمرهٔ خودشان و نسل‌های قبلی از «دولت» گرفته بودند، نقش اصلی را بازی می‌کرد. از قضا این حس بیراه هم نبود؛ چرا که احتمالاً فقرا و سیاه‌پوستان برای دولت در اولویت نبودند، فارغ از اینکه "اطلاعات" موجود صدق یا کذب ادعای آن‌ها در مورد پخش ویروس توسط خود دولت را اثبات کند. در کهیر نیز جست‌وجوی اینترنتی اطلاعاتی دربارهٔ برخی از تردیدها و سوالات اهالی فراهم می‌کند. در روستاهای محدوده اینترنت کم یا زیاد وجود دارد و فعالیت گسترده در گروه‌های واتس‌اپ نشان می‌دهد بسیاری از افراد با استفاده از اینترنت بیگانه نیستند. اما این ابهام و تردید را فراتر از شرکت کشت و صنعت، باید در حضور و ساخته شدن دولت به صورت کلیتی عام‌تر و به نحوی تاریخی دید. در این رویکرد کشت و صنعت نیز خود بخشی از این کلیت و همچنین عنصر سازنده‌ای از این کلیت است.

در چنین وضعیتی، مسئولین محلی در میان حیطه‌های بی‌تماس، نقشی بینابینی پیدا می‌کنند. کسانی هستند که اقتضائات زیست در منطقه را می‌شناسند و از مرکز، از دوهزار کیلومتر آن‌طرف‌تر، به آن نگاه نمی‌کنند. بلوچ و هم‌زبان هستند. اهالی از آن‌ها انتظار دارند که نماینده‌شان باشند و جلوی شرکت‌هایی که برای تصاحب منابع آمده‌اند را بگیرند یا حداقل مردم را توجیه بکنند تا بتوانند در برابر شرکت‌ها، مخصوصاً کشت و صنعت مکران بایستند. با این حال این مسئولین بخشی از بدنهٔ بروکراتیکی هستند که باید تصمیمات از بالا را اجرا کنند و برای بقا در آن «درست» نقش بازی کنند. نقش بینابینی را دائماً می‌توان در صحبت‌های اهالی نیز شنید. گاهی که می‌گویند: «منابع طبیعی جواب خوب می‌دهد. بلوچ است، مال سرباز.» یا یک نفر که در منابع طبیعی شنیده است که می‌توانید پروانه‌هایتان را باطل نکنید و از دریافت پول صرف‌نظر کنید: «ما می‌رویم منابع طبیعی می‌گویند نفروشید و کارت‌ها را تمدید کنید. منابع طبیعی هم تقریباً با ما است. نمی‌توانند. به نظر من زورشان نمی‌رسد.» اما کسی دیگر از همین مسئولین چیز دیگری شنیده است: «بخشدار و رئیس منابع طبیعی این را گفته‌اند که می‌دهید بدهید. نمی‌دهید مال شما نیست و به زور می‌بریم. اون سپاهه. مال دولته. آن‌طور که باید و شاید اون منابع طبیعی توضیح اصلاً نداده. ادارهٔ منابع طبیعی کل اراضی مال همون است. اون‌طور که باید و شاید توضیح بدهد به من شهروند که قضیه این‌طور است و نباید بفروشی و این برای چرای دام است و ارزش دارد و آینده دارد این توضیحات را اصلاً به ما ندادند. یعنی یه جورهایی با هم بودند. زنجیره‌ای بودند. کاسه زیر نیم کاسه بود. با اون شرکته بودند. از بالا تا پایین.» فرد دیگری می‌گوید: «شاید [کشت و صنعت گوردیم] بیاید پیش بخشدار و فرماندار و سپاه. محرمانه قراردادی می‌بندند و ما مردم خبردار نیستیم. تا ما مردم خبردار بشویم آب را خریده‌اند.» بر مبنای چنین ذهنیتی نظر اغلب افراد این است که: «منابع طبیعی با شرکت همراه است. با ما که همراه نیست...می‌خواست راضی بکند که پول بگیریم. باز چند نفر نگرفتن. منابع طبیعی گفته دام‌ها را بفروشید بروید شرکت کارگری کنید.» نمایندهٔ جدید مجلس در ارتباط با پروژه‌های کشت و صنعت بیش از سایر مسئولین محلی بدنام است. درباره‌اش شنیدم که کسی می‌گفت: «آب سد مال مردم است. ولی نمایندهٔ...[فحشی رکیک] ما می‌خواد بده به شرکت گوردیم. ما شنیدیم که پنجاه‌درصد آب سد را پتروشیمی می‌خواهد ببرد.»

این دوگانگی و تنافضات در صحبت‌های مسئولین محلی نیز نمایان است. مسئولین محلی که بخشی از فرایند واگذاری زمین به کشت و صنعت مکران هستند و این روند با امضاها و تسهیل‌گری‌های آن‌ها و سخنرانی در مسجد در جمع مردم به منظور جلب رضایت آن‌ها در ابطال پروانه سرعت گرفته یا بخشی از سیستم دولتی‌ای هستند که چنین مجوزهایی را صادر کرده است، صراحتاً آن را نقد نمی‌کنند. می‌گویند اول آب باید به بومی‌های خود منطقه داده شود و اگر آبی باقی ماند شرکت‌ها یا صنعت ببرند. از سویی دیگر گفته می‌شود که: «برای توسعهٔ شهرستان مفید هستند.» یا مسئول دیگری که می‌گوید: «حضور شرکت‌ها باعث ارتقای دانش و تکنیک‌های کشاورزی منطقه می‌شود. بومی‌ها باید از این شرکت‌ها یاد بگیرند. خودشان کوچک‌تر آن را ایجاد بکنند.» وقتی می‌پرسم اگر منبعی در اختیارشان قرار داده نشود، آبی گیرشان نیاید، چطور باید خودشان ایجاد بکنند؟ می‌گوید: «آب را باید به محلی‌ها داد.» و البته کمی بعد می‌گوید: «به شرکت‌ها هم آب داده بشود ولی به مردم هم داده بشود.» یکی از این مدیران برای نشان دادن کارشناسی شده بودن رویهٔ انجام شده می‌گوید: «هر طرحی [از جمله کشت و صنعت مکران] وقتی می‌خواهد اجرا بشود، پیوست اجتماعی دارد.» ولی پیوست اجتماعی کشت و صنعت را ندیده است و می‌گوید باید در ادارهٔ کل باشد. وقتی یکی از مدیران می‌خواهد نارضایتی‌اش را از تصاحب زمین‌ها توسط کشت و صنعت بگوید، با جملهٔ «مردم هم خودشان شل هستند» تلاش می‌کند تا نقش خودش و دولت را در این ماجرا تخفیف دهد. مدیری دیگر در این وسط نگرانی‌ای هم دارند دربارهٔ اینکه من واقعاً از کجا آمده‌ام و به کی قرار هست گزارش بدهم. صریح و با شوخی هم می‌پرسد: «از کجا معلوم تو جاسوس نباشی؟»

اما در واقع بخش اصلی مسأله در جایی دیگر است. تصمیمات کلان مربوط به اموری مثل اختصاص بزرگ‌مقیاس زمین در بلوچستان، اساساً در سطحی همچون ادارات شهرستان انجام نمی‌شود. یکی از مدیران شهرستان می‌گوید: «گوردیم و ماهان زمین‌های زیادی گرفتند. تصمیم را در جای دیگری می‌گیرند و بعدش ما خبردار می‌شویم. به جای اینکه درخواست به شهرستان داده بشود، از بالا به پایین تصمیم گرفته می‌شود و شهرستان را به حساب نمی‌آورند. استاندار وقت به همراه برنامه و بودجهٔ وقت این تصمیمات را پیش می‌برد. مدیران محلی معتقدند برای این مسائل حتی فراتر از زاهدان تصمیم‌گیری می‌شود و یکی از مسئولین می‌گوید: «دو تا ده میلیون مترمکعب برای این شرکت‌ها در تهران موافقت‌نامهٔ تخصیص صادر شده است.» بر اینکه تصمیم در تهران گرفته شده تأکید می‌کرد و می‌گفت بر اساس شنیده‌هایش این را می‌گوید. از یکی از مدیران شنیدم که فلان مسئول محلی در واگذاری زمین به ماهان به قصد مخالفت دخالت کرد و از استان خواستند که برکنار شود.

فراتر از نقشی که مسئولین محلی در سلسله‌مراتب بروکراتیک دارند، و انتظاری که از بالا وجود دارد، این مسئولین در خود مناسبات اجتماعی موجود منطقه نیز تعلقاتی دارند که می‌توان مبنای اقدامات و تصمیماتشان باشد. وقتی خود جمعیت ساکن در منطقه را غیرهمگن ببینیم، مسئولین دولتی محلی نیز نمی‌توانند نماینده‌ای از یک جامعهٔ همگن باشند و درون مناسبات نابرابر آن، بی‌طرف نخواهند بود. به طور کلی طایفه‌های فرودست ساکن در بلوچستان، راهی برای استخدام در امور اداری ندارند. همچنین حتی مسئولین منتخب نیز وابسته به طبقات اقتصادی فرادست هستند. چنین مواردی بدگمانی و نارضایتی از آن‌ها به دلیل نادیده گرفتن حقوق فرودستان جامعه را به وجود می‌آورد. یکی از روستاییان در توصیف دهیار و شورای روستای خود می‌گوید: «دهیار و شورا سرمایه‌دار هستند و به حق این‌ها نمی‌رسند. سرمایه‌گذار ماهی هستند [خرید و فروش ماهی می‌کنند]. شرکت گوردیم دوازده تانکر آب به دهیار و شورا داده و آن‌ها فروخته‌اند. هیچ کمکی به ما نکردند. دهیار و شورا و ریش‌سفیدها که پول‌خور هستند. رفتند و فروختند. [در جریان ابطال پروانه‌های چرا] خواسته بودند که فقط خودشان پول بگیرند. ولی [مسئولین ادارات کنارک] گفتند مردم گناه دارند. کل پول دو میلیارد شده است.» جدا از اینکه چقدر گزاره‌های بیان شده راجع به فساد این مسئولین درست باشد، افرادی که در طبقات اقتصادی بالاتری حضور دارند، به راحتی نمی‌توانند وضعیت دامداری را درک کنند که آب اختصاص یافتهٔ بیست روز یک‌بار برای مصارف خانواده و دام‌هایشان کافی نیست و اکنون با هزینه‌های بسیار ناچار به خرید آب می‌شود. این مسئولین گاهی نه تنها نمی‌توانند برای مردم نقشی در خوانا کردن دولت ایفا کنند، بلکه در مبهم‌تر کردن آن نیز نقش ایفا می‌کنند. حتی مولوی‌های کهیر -از طایفٔه هوت- که محل رجوع اعتراضات و مطالبات مردم منطقه هستند، نسبت به اختصاص زمین و آب سد کهیر به طوایف مهاجر و بی‌زمین مقاومت زیادی دارند و معتقد هستند حتی الان که با آمدن آب ارزش زمین‌های دیم و مرتعی رشد بسیار زیادی پیدا می‌کند، باز هم عواید آن تنها باید به زمین‌داران قبلی -عمدتاً هوت‌ها- برسد.

 ۴) ناهم‌زبانی، تخاصم و گفت‌وگو به زبانی دیگر

دولت مداخلاتی حداکثری دارد در حالی که کاملاً هم ناخوانا است. با منظر و تمایلات خود مشغول به توسعهٔ زیرساخت است و تصمیم می‌گیرد که زمین و آب به چه کسی و چه کاری اختصاص پیدا کند. مردمی که با این خاک و آب زندگی می‌کنند، نمی‌توانند دولت و پروژه‌هایش را نادیده بگیرند. اگرچه راه‌های مرسوم برای گفت‌وگو و تعامل نیز مسدود است. در چنین فضایی استراتژی‌های جدیدی برای مواجهه با دولت پیش می‌آید که برای دولت و مرکز ناآشنا با بستر می‌تواند خیلی غیرمنتظره باشد. یکی از مهندسان تیم مشاور توصیف تطبیقی خودش از تعامل مردم بلوچ با پروژه، در قیاس با سایر مناطق کشور را این‌گونه بیان می‌کند: «بلوچ‌ها خیلی خوب هستن. به تأسیسات دولتی کاری ندارند. در جاهای دیگر میان از کارگاه چیز برمی‌دارند. یا دیدی در اصفهان لوله را می‌شکنند؟» چنین توصیفی می‌تواند از بلوچ‌ها جامعه‌ای آرام را تصویر کند که این امکان را برای دولت فراهم می‌آورد تا بدون بازاندیشی در حیطهٔ بی‌تماس خودش همواره پیش برود. اما این توصیف مرا یاد توصیف کامل‌تری از محمود دولت‌آبادی در کتاب داستان بلوچ می‌اندازد. بدون شک به این حرف‌های دولت‌آبادی نیز می‌توان نقدهایی وارد کرد؛ ولی با این حال تصور می‌کنم بینشی نیز می‌تواند در آن نهفته باشد. او در جایی از کتاب می‌پرسد: «بلوچ کیست؟» سپس پاسخ سوال خودش را بدین صورت بیان می‌کند:

«نمی‌دانم شما در پیکرهٔ آرام، زمخت، خاموش و افراشتهٔ یک نخل دقیق شده‌اید؟ نخلی بر گسترهٔ بیکران و پرآفتاب کویر؟ هر بلوچ یک نخل است و روح هر بلوچ یک بیابان پرآفتاب. بلوچ خوی شتر را دارد. مهربان، آرام، بردبار، مقاوم و پرتوان. اما پرکینه. ژرف‌کینه. همچو کینهٔ شتر. بلوچ نیرویی بکر و خالص است. شیره و جوهر طاقت و توانایی‌ست. بلوچ دروغ به آن معنی که میان ما رواج دارد، نمی‌گوید. دله‌دزدی نمی‌کند. اما اگر پایش بیفتد، ممکن است سر راه بگیرد. گرچه در این روزها، به لحاظ پیشگیری قاچاق، جابه‌جا در شهر دزدی‌هایی روی داده. بلوچ دعوا -به معنای خروس‌جنگی‌اش- چاقوکشی، قداره‌کشی و عربده‌جویی -به معنای جلف و خودنمایانه‌اش- نمی‌کند. ستیز بلوچ سطحی نیست، عمیق است. هم به این لحاظ زود از کوره درنمی‌رود. به این و آن نمی‌پرد. فحش نمی‌دهد. در این چند روزه حتی یک‌بار هم فحشی از زبان بلوچ نشنیده‌ام. مگر از زبان همین بچه‌جغلی‌های آلوده به روابط نابهنجار. بچه‌جغلی‌های دم در سینما. دعوا هم ندیده‌ام. نیز نشنیده‌ام. بلوچ به ظاهر آرام است. کویر پیش از طوفان شن. پیشهٔ بلوچ، کار و قناعت است. سماجت بلوچ، نجابت نخل را دارد در چمبرهٔ بیابان و آفتاب و شن.»

حيطه‌‌های بی‌تماس بی‌هدف، بی‌معنا و تصادفی نیستند. اگرچه هدفی معین که از بالا تعیین شده و سلسله‌مراتب را طی کرده و در پایین اجرا شده نیز نیستند. بلکه حیطه‌های بی‌تماس می‌توانند امکانی برای گروه‌های مختلفی باشند که با اهداف متفاوت برنامه‌های خود را در بلوچستان پیش می‌برند. برنامه‌هایی که یکی از بارزترین آن‌ها «توسعهٔ مکران» نام دارد. تلاش برای ساکت کردن امام‌جمعهٔ کهیر نشان‌دهندهٔ تمهیداتی برای پیشبرد این برنامه است. همان‌طور که گفته شد امام‌جمعه نهادی است که مردم برای بیان خواسته‌ها و انتظارات خودشان به آن مراجعه می‌کنند. این نهاد می‌تواند تبدیل به سخنگو و مذاکره‌کننده از سوی مردم باشد و دریچه‌ای برای برقراری گفت‌وگو میان مردم با دولت فراهم کند. در دیدارم با امام‌جمعه، او با وجود دغدغه و نارضایتی از وضعیت به وجود آمده برای منطقهٔ کهیر، به شدت از حرف زدن امتناع می‌کرد و کلاس درس را بهانه‌ای برای پاسخ ندادن کرد. اما همزمان گفت فرماندار از او تعهد گرفته است تا دربارهٔ آب دیگر صحبت نکند و رسیدگی به این موضوع را بر عهدهٔ خود مسئولین دولتی بگذارد. با این حال می‌گوید من به آن‌ها فرصت دادم تا خودشان کاری بکنند. ولی الان اگر ببینم مسأله حل نشده صحبت می‌کنم چون من پیشوای مردم هستم.

همچون هر جای دیگر، انتظارات مردم از پروژه یک‌دست و یک‌نواخت نیست. بسته به موقعیت و محرومیت یا دارایی‌ها، افراد خواسته‌های متفاوتی برای آب دارند. با این حال اغلب افراد در برابر تأمین آب شرب مقاومتی ندارند و تأمین آب شرکت‌ها را نیز منوط به این می‌دانند که پیش از آن نیازهای شرب و کشاورزی خودشان برطرف شود. یکی از مولوی‌ها می‌گوید:

«اعتراض مردم این بود که اول گفتن این لوله را می‌خواهند ببرن به پتروشیمی چابهار. مردم گفتن ما به هیچ وجه اجازه نمی‌دهیم. [برای] صنعت اگر دولت و شرکت‌ها می‌خواهند باید از شیرین‌کن ببرند. بعداً مسئولین آمدند گفتن نه برای آب شرب است. کنارک و پایگاه. فعلاً مردم تا اینجا سکوت کرده‌اند. نمی‌دانم در زیر پرده چه خبری است. به ما این‌طور گفتند. تا وقتی برای شرب باشد، برای شرب چابهار و دشتیاری باشد مردم مشکلی ندارند. من قول می‌دهم. اعتراضی ندارند. ولی برای صنعت اشکال دارند. برای شرکت‌ها اشکال دارند تا مادامی که اینجا تأمین نشده باشد.»

در شرایطی که افراد محرومیت شدیدتری را تجربه کرده باشند، خواسته‌های آن‌ها نیز به نیازهای اولیه و ضروری‌تر خلاصه می‌شود. در چگردان‌لاش عموماً خواستهٔ مردم متمرکز بر تأمین آب شرب کافی برای مردم و دام‌ها، کمک‌های کشت و صنعت برای رفع نیازهای حداقلی عمومی روستا همچون جادهٔ دسترسی و نهایتاً استخدام افراد در شرکت به عنوان کارگر است. یکی از اهالی چگردان‌لاش می‌گوید: «سمت چگردان‌لاش مردم دامدار هستند. همه مشکل دارند. تشنه هستند. آب شرب ما را اول بدهند بعد کشاورزی بشود.» فرد دیگری می‌گوید: «خواستهٔ مردم این است که این مرتع را که بی‌ارزش پول براش دادند. حالا که این‌جور شد هم دیگه خدماتی به روستا بدهد. خدمات عمومی. برای روستا کاری بکند. فرزندان این‌ها را سر کار ببرد. ولی اصلاً جواب‌گو نیست.» همچنین فرد دیگری در همین روستا می‌گوید: «خواستهٔ ما این است که حاجی‌صفایی همهٔ روستایی‌های این‌جا را رسمی سر کار ببرد. به روستا خدمات عمومی بدهد. جادهٔ روستا را ترمیم بکند. شبکهٔ آب شرب را از سد کهیر...تصفیه‌خانه‌اش دارد انجام می‌شود. انشعاب آب برای روستا بیاورد. الان که زمین را برده باز هم ما خواسته داریم و حقمان است [همزمان برادر فردی که با او صحبت می‌کنم پس از هر جمله‌ای تکرار می‌کند: «نمی‌دهد.»] این برادر من است. خیلی وقت است هی می‌رود و می‌گوید من را سر کار بگذارید. هیچ‌کسی جوابش را نمی‌دهد. راننده بودم، نگهبان بودم. نقشه‌شان فقط این است که ساخت‌و‌ساز بکنند. بومی بی‌کاریم. پیمانکار داخل روستای ما کار می‌کند. بومی بیکار هستیم. هر مشکلی زیر سر حاجی‌صفایی است.» حتی فراتر از اینکه شرکت ظرفیت یا تمایل برای استخدام اهالی بومی منطقه را نداشته، در مواردی از پیمانکاران خود خواسته تا افراد مشخصی را که در برابر پروژهٔ کشت و صنعت اعتراض می‌کنند به سر کار نبرد. یکی از اهالی چگردان‌لاش می‌گوید: «حاجی‌بیخشت [مدیر شرکت آریا‌بنای جاسک، پیمانکار جاده‌سازی کشت و صنعت] قسم می‌خورد گفت خواستم شما را بیارم سر کار بهم از حراست گفته‌اند این را نباید بیاری. شمارهٔ حاجی‌صفایی را هم دارم. هر وقت زنگ می‌زنم جواب نمی‌دهد. دو‌سه‌باری خودش آمده پیش پیمانکار. من که ازش پرسیدم گفته باشه نیرو می‌گیرم. از این حرف‌ها. یعنی لج کرده. تکلیف ما بومی بابت این کار چیه؟ شما باید از تهران پیگیری کنید. ما از اعتراض رفتیم به آسمان رسیدیم. دخترم ترک تحصیل است. دیپلم است. خانه نشسته. من را بگذارد سر کار خرجش را در می‌آورم [که برود دانشگاه].»[1] تنزل انتظارات از شرکت کشت و صنعت به این‌جا می‌رسد که مردم بگویند حالا که خود شرکت برای نیازهای ضروری اینجا کاری نمی‌کند، از ارتباطاتش استفاده کند تا اینجا را به خیرها معرفی کنند و آن‌ها کاری برایمان بکنند. فردی در این باره می‌گوید: «خانه من دستشویی ندارد [دیوارهای دستشویی شکسته و خانواده از دستشویی همسایه استفاده می‌کنند]. یا سر کارم بکنید [شغلی به من بدهید]. یا یک پیگیری از جایی خیری چیزی بکنید. از این حاجی‌صفایی که من هیچ اهمیت نمی‌برم [او ما را به حساب نمی‌آورد و توجهی به ما نمی‌کند]. چون به بالایی‌ها وصل است حرف من را گوش نمی‌کند.»

در این نگاه پیش‌فرض این است که از دولت و سرمایه‌گذاری‌هایش چیزی قرار نیست به مردم فرودست برسد. با پذیرش این پیش‌فرض اصلی‌ترین استراتژی مردم به جای انتظار برای دستیابی به وضعیتی بهتر، تلاش برای حفظ وضع موجود می‌شود. بدین شکل آن‌ها تلاش می‌کنند که تا جای ممکن حداقل‌های زیستی را که پیش‌تر داشته‌اند، حفظ کنند. آینده‌ای که اهالی چگردان‌لاش یا شهدادکهیر از آن حرف می‌زنند این است که چگونه مراتع و آب مورد نیاز در اختیار داشته باشند تا دام‌هایشان را نگه دارند.

در چنین وضعیتی که حرف به جایی نمی‌رسد، یکی از ایده‌های مطرح شده برای بازگو کردن رنج اهالی، استفاده از راه‌های پیشروی جامعهٔ مدنی از طریق فعالیت رسانه‌ای، درخواست از مسئولین مربوطه و شکایت به مراجع قضایی است. خواستهٔ یکی از اهالی چگردان‌لاش از من این است که کمک کنم تا فعال رسانه‌ای یا مستندسازی از وضعیت آن‌ها خبر و مستندی تهیه کند. او می‌گوید: «اگر مستندسازی باشد بیار که از ما مصاحبه بگیرد. کل درد‌و‌دل این‌ها را بگذار در دوربین بیاورم. سراسری بشود. این‌ها هرچقدر بگویند صدایشان نمی‌رسد. زور رسانه بیشتر است.» از طریق یکی از افراد روستا که در دادگستری کار می‌کند هم پیگیر اعتراض و شکایت شده‌اند. ولی بلافاصله خودش ناامیدی از خواسته و انتظارش را این گونه بیان می‌کند: «مهندس من یک حرفی بهت بگویم؟ حقیقت این است. زمین و آسمان را ما با هم کنیم، وقتی از بالا نشود، نمی‌شود. این‌ها به بالا وصل هستند. این‌جا توی چابهار، کنارک...ما رفتیم به فرماندار گفتیم، فرماندار گفته. حرف فرماندار این‌جا قبول نمی‌شود.»

در چنین وضعیتی که گفت‌وگو به زبان متداول امکان‌پذیر نیست یا نتیجه‌ای از آن قابل انتظار نیست، شیوه‌هایی دیگر برای رسیدن به خواسته‌ها مطرح می‌شود. یکی از اهالی وقتی دربارهٔ استخدام بومی‌ها در پروژه با مجریان کشت و صنعت صحبت می‌کنیم می‌گوید: «حرف از این گوشش می‌رود به آن گوش. دو تا کشیده بخورد سرحال می‌شود. با کشیده کار درست می‌شود. یک وقت‌هایی لازم است. نه اینکه به زور بخواهی خودت را در کاری جا بکند.» فردی دیگر راه مواجهه را جلوگیری از اجرای پروژه می‌داند. «باید توی سایت بایستیم. جلوی راهشان را بگیریم. کلا مخالفت بشود. شیطانی بشود. [آن‌طور] می‌شود کاری کرد. به کشتن بدهیم. مثل زاهدان. دعوا بشود. صددرصد می‌شود. من اینجا راه پیمانکار را ببندم همان لحظه من را سر کار می‌گذارد. یا نگهبان می‌کند یا کنترل‌چی. چون هر کجا با پارتی و پول است.»

زبان زور و تهدید، شکل‌های خشونت‌آمیزتری نیز به خود می‌گیرد. دائماً می‌توان از زبان اهالی شنید که آن‌ها حاضرند به هر روشی که می‌شود جلوی پروژه‌ها را بگیرند و در این راه حاضر به دادن هزینه هم هستند. مخصوصاً چنین تهدیدهایی برای گرفتن آب لوله‌کشی شده برای زمین‌های دارای چاه که الان دسترسی به آب شیرین ندارند جدی‌تر است. یکی از این افراد از زبان سایر مردم می‌گوید: «می‌گویند زمین ما خشک است. ما می‌گذاریم کشت و صنعت یا ماهان یا شرکت‌های دیگر...؟ تکلیف ما را روشن بکنند آب را به ما بدهند. بعد مازاد بود بفروشند. می‌خواهند پتروشیمی بدهند. می‌خواهند مکران بدهند. کشت و صنعت بدهند. ماهان بدهند.» مخصوصاً آن‌ها می‌دانند که برای آب‌رسانی به هر‌جا دولت ناچار است لوله‌ها را از میان زمین‌های آن‌ها عبور دهد و این موضوع قدرتی به مردم می‌دهد تا در اجرا یا بهره‌برداری این پروژه‌ها اختلال ایجاد کنند. یکی از اهالی می‌گوید: «نظر مردم می‌دانی چی است؟ نظرشان این است که ما فقط جلوی کار را می‌گیریم. اگر می‌خواهند ما را زندان بکنند ما زندان می‌شویم. چون یکی‌دو‌نفر نیست. چهارصد‌پانصد نفر است. مردم نظرشان این است که اگر کشت و صنعت باشد یا ماهان باشد اول تکلیف آب ما را روشن بکند بعد. فقط آب باغات هم نیست. روستاهای اینجا هم حق دارند. مردم از سد انتظار دارند که برایشان کانالی کشیده بشود.» یکی از اهالی بدین شکل تهدیدهای مردمی را بیان می‌کند:

«آن‌ها شرکت هستند. قدرت دارند. از بالابالاها. هر کاری هم می‌توانند بکنند. مردم هیچ کاری نمی‌توانند بکنند. کل زمین‌هایی که غصب کرده‌اند مال مردم است. ولی مردم تصمیم [با تبعات] بدی گرفته‌اند. می‌گویند ما نمی‌گذاریم این کانال‌ها را. می‌گویند یا ما را، کل این منطقه را، ببرند زندان یا ما کانال نمی‌گذاریم این‌جا [اجرا شود]. اول تکلیف آب ما را روشن بکنند. بعد اگر آب مازاد بود بدهند. ولی به این شکل ملت می‌گویند ما نمی‌گذاریم. ملت برای روستای کهیر آب دادند شورش کردند. بعد گفتند بابا مال همین‌جا است. به هزار مشکل امام‌جمعه بود معتمد بود. شورا بود. یک لولهٔ پنج اینچ بیاورند روستا. این را به هزار مشکل موافقت کردند. کل باغ‌داران اعتراض کردند. می‌گفتند باید به کشاورزی بدهید. تا توجیهشان کردند که این آب شرب است و مال کهیر و اطراف کهیر است. اعتراض نه. مردم آمدند خودشان را به کشتن بدهند.»

حتی در حال حاضر نیز که مقدمات پروژه‌های آبرسانی مربوط به تأمین آب شرب بوده، تحرکات اعتراضاتی در برابر پروژه‌ها مشاهده می‌شود. یکی از مولوی‌ها می‌گوید: «الان لوله‌ای که می‌گذارند مردم معترض هستند. گفتند ما فقط برای کنارک می‌بریم. ما مطلع نیستیم که برای پتروشیمی ببرند یا برای شهرک تیس ببرند. مردم نمی‌گذارند.» مردم پیشاپیش خودشان به ۱۱۰ زنگ زده‌اند و هشدار داده‌اند که ما نمی‌گذاریم این پروژه اجرا شود و جلویش را می‌گیریم و شما هم اطلاع داشته باشید. یکی از کشاورزان روستای کهیر از تجربه‌شان برای جلوگیری از اجرای خط لوله می‌گوید: «این کانالی که می‌آید نمی‌دانم برای پتروشیمی است یا چی است. لوله‌گذاری کردند. جلوی این را [مردم] گرفتند. [گفتند] شما قبل از این که به پتروشیمی یا کشت و صنعت آب بدهید به مردم این‌جا آب بدهید. حق این‌ها است. زمین‌های این‌ها خشک بوده. الان که سد زدی بدتر خشک شده است. این هم شده وضعیت اکنون.» یکی از افراد دربارهٔ ممانعت از اجرای پروژه می‌گوید: «مردم رفتند بخشداری. اول که رفتیم جلوی کار را گرفتیم. گفتیم کار نکنید. گفتند مال سپاه است. سپاه که لولو‌خورخوره نیست. سپاه حق مردم را می‌گیرد. مجبور شدیم جلویشان را بگیریم تا به جایی برسیم. هم رسیدیم و هم نرسیدیم. هنوز بلا‌تکلیف هستیم.» بخشداری در مواجهه با این اعتراضات به مردم گفته است که: «اجازه بدهید تا ما خودمان مطالبه کنیم.»

ارتباطات گستردهٔ مردم منطقهٔ کهیر با دشتیاری موجب شده تا راه‌هایی که پیشتر برای گرفتن آب از سد پیشین و زیردان تجربه شده در کهیر نیز به کار گرفته شود. راننده‌ای رهگذر که در مسیری من را سوار ماشین خود کرد پس از درد‌و‌دل از وضعیت آب شرب روستاها و قطع شدن جریان زیرسطحی پس از ساخت سد و از بین رفتن باغات گفت: «راهِ گرفتن آب از سد همان راهی است که در دشتیاری مردم برای گرفتن آب از سد پیشین می‌روند. باید با چهار‌تا کلاش رفت دم در سد و مجبورشان کرد که آب را باز بکنند.» اجرای شبکهٔ آبیاری سد زیردان نیز همراه با چنین مقاومت‌هایی در برابر اجرای پروژه بوده است. یکی از اهالی می‌گوید: «در دشتیاری گفتند ما به شما آب می‌دهیم. سهم می‌دهیم. نگذاشتیم شرکت زمین‌ها را بگیرد. چون زمین ما است. دوربینشان را شکستیم. نگذاشتیم ببرند. جمع کردند رفتند. هر کی زمین دارد را اسم می‌نویسند و آب می‌دهند. فقط توانستند زمین‌های بی‌سند را بگیرند. الان آب را ول می‌کنند برای کشاورزی. من خودم حیوان دارم. گاو دارم در بورسر. از تشنگی می‌میرند. شب می‌آیند در خانه و آب حوض می‌دهند. باید آب را ول بکنند و حیوان‌ها آب بخورند. بدون آب زندگی نمی‌شود. دشتیاری این طور نیست. آب می‌دهند. سد را باز می‌کنند. سپاه کار ندارد به ما. روی زمین ما لوله آورده. اول آب را به ما می‌دهد. سهم می‌دهد به هر‌کی سهام دارد. هنوز آب نداده. سد را خیلی وقت است ساخته‌اند. ولی تازه دارند لوله می‌کشند. فعلاً آب را در رودخانه می‌ریزند و چاه‌ها آب‌دار می‌شوند. چاه و بند داریم و می‌کاریم. دولت الان گفته ما می‌دهیم. می‌گوید هر کی سند دارد امتیاز می‌دهیم به شما. زمین ما کشاورزی است و بند دارد. ذرت، جو و گندم می‌کاریم.» چنین تجربه‌ای در رودخانهٔ کاجو و سد زیردان و پیشین موجب شده تا مردم کهیر با ارجاع به آن‌جا درخواستشان را مطرح کنند. یکی از اهالی می‌گوید: «الان که رودخانه باریک شده آب از سد سریز می‌شود سریع می‌رود توی دریا. قبلاً هر‌جا رودخانه زانو می‌زد آب منحرف می‌شد و جمع می‌شد. الان اگر درخت‌ها را قطع کنند و سد خاکی بزنند می‌توانند حیوان‌ها استفاده بکنند. در باهوکلات سد خاکی زده‌اند و آب سد پیشین را که باز می‌کنند آب می‌ماند و مردم استفاده می‌کنند و گوجه و هندوانه و... می‌کارند. آنجا دولت بهتر کار کرده است.»

۵) پایان پژوهش

گزارش اجتماعی آبرسانی از سد کهیر به کنارک و چابهار را با شناختی حاصل از چند‌هفته پژوهش میدانی (و چند ماه سابقهٔ زندگی در قصرقند در جنوب بلوچستان) و با نگاه و نگارشی مردم‌نگارانه تهیه کردم. محتوای این گزارش متشکل از مقالهٔ حاضر و دو مقالهٔ دیگر منتشر شده در وبسایت کارگروه مطالعات دولت انجمن انسان‌شناسی به نام‌های «آب به کدام سو می‌رود؟» و «زمین مال کیست؟» به همراه یک فصل معرفی متدولوژی انسان‌شناسی و نظریات انسان‌شناسی زیرساخت و فصل نهایی برای پیشنهاد اقداماتی به منظور اجرای طرح بود. چنان‌چه در ابتدا گفتم این پژوهش قصد داشت تا به جاهایی نور بتاباند که کمتر مورد توجه قرار می‌گرفت و پیچیدگی‌های اجرای پروژه‌ای را نشان دهد که در لحظهٔ اول بی‌درنگ به عنوان نجات‌بخش منطقه‌ای پیرامونی تلقی می‌شد. در شروع پژوهش با تیم اجتماعی شرکت آب‌نیرو به توافق رسیده بودم که این مطالعه باید مسأله‌مند باشد، شناختی ارائه بدهد که نقش و تأثیری فعال و مداخله‌گر بر اجرای طرح داشته باشد و رویکردش فنی-اجتماعی باشد. اما تصور می‌کنم این توافقات حرف از چیزی ناآشنا و غیرمرسوم می‌زد؛ چنان‌چه "چک‌لیست مطالعات اجتماعی سدسازی" نیز از ابتدا این حرف را به من می‌زد. گزارش در شرکت مشاوری که از چندین سال قبل در بلوچستان درگیر فعالیت بود، شوری به همراه داشت. خارج از انتظار و عادت مرسوم بود؛ ولی مسائلی را برجسته می‌کرد که مهندسانی که سالیان دراز در آن‌جا فعالیت کرده بودند آن را لمس کرده بودند و اکنون گزارش اجتماعی می‌توانست صورت‌بندی‌ای از آن ارائه دهد. رضایت از محتوا و تعهد آن‌ها موجب شد تا بپذیرند که گزارش برای کارفرما ارسال شود؛ اگرچه چندان امیدی به تأیید هم نداشتند و حتی یکی از مدیران شرکت این وعده را داد که: «اگر موافقت نکردند، من همین محتوا را خودم در سرفصل‌های مرسوم گزارش‌های اجتماعی می‌گذارم و برایشان می‌فرستم تا این بار احتمالا قبول کنند.»

همان‌طور که انتظار می‌رفت، نه رویکرد انتقادی و موضوعاتی که به آن پرداخته شده بود و نه نحوهٔ نگارش و پیروی نکردنش از شیوهٔ قالبی مرسوم، باب میل آقای دکتر جامعه‌شناس عضو گروه فنی در شرکت آب‌نیرو قرار نگرفت. اما همین فرایند از تعریف تا ارزیابی پروژه را به مثابهٔ داده‌ای برای شناخت دولت به کار می‌گیرم. نهاد تولید علم و تعیین مرزها، چارچوب‌ها، نحوهٔ تأمین مالی و محتوای آن بخش مهمی از دولت است و دولت به کمک چنین دانشی که تولید آن را هدایت می‌کند می‌تواند خود را بسازد و پیش ببرد. این گزارش نیز طبق نظرات کارشناسان مربوطه رد شد چرا که «از روال معمول و اداری خارج بود»، «اطلاعات به اشتراک گذاشته شده بیش از اینکه گزارش اجتماعی بر اساس چارچوب‌های شناخته شده باشد روایت‌گری‌ای از جنس دغدغه‌مندی و البته ژورنالیستی و آمیخته با فحوای رمان بود»، «تحلیل جامعه‌شناختی نداشت»، «محور و تمرکز گزارش ملاحظات اجتماعی و جامعه‌شناختی نبود»، «تصاویر مندرج در گزارش نشان دهندهٔ عمق و کفایت مطالعات میدانی نبود»، «جامعه و اجتماع متأثر (گروداران) صرفاً بر اجتماع محلی مبتنی بودند و لذا انتظار بر این است تصاویری از برگزاری جلسه‌ها و نشست‌ها با جامعه و اجتماع متأثر از اجرای طرح ارائه شود» و «انتظار بر این است که داده و اطلاعات ارائه شده در خصوص هزینه‌های زندگی خانوارها به دلیل استفاده از آب بطری و... بصورت علمی (و نه ژورنالیستی) ارائه و پیشنهادهای لازم برای طرح داده شود.» اینکه آیا واقعاً در چابهار و کنارک با یک تیپ همگن از خانوارها مواجه هستیم یا خیر و آیا این خانوارها آب خوردنشان را با بطری تهیه می‌کنند یا بسته به موقعیت اقتصادی و دسترسی‌هایشان از روش‌های دیگری همچون تصفیهٔ آب خانگی، خرید آب از مغازه‌های تصفیهٔ آب یا از آب لوله‌کشی بدون تصفیهٔ تکمیلی استفاده می‌کنند، پرسش آقای جامعه‌شناسی که شاید تاکنون پایش را به بلوچستان نگذاشته، نبود. همان‌طور که نشان دادن روابط نابرابر قومی، یا ارتباط مرکز با پیرامون از خلال نشان دادن نحوهٔ حضور شرکت‌های «خصوصی» قجر و شیوه‌ای که دولت محلی یا دولت مرکزی در مسیری تاریخی به میانجی آن‌ها شکل می‌گیرد و به اجرا در می‌آید، چیزی نبود که به چشم کارفرما بیاید. اما رد شدن گزارش انتهای کار نبود. تعهد به شرکت مشاور موجب شد تا دست به دامان هوش مصنوعی شوم و این‌بار گزارشی را ارائه دهم که درون قالب‌ها و باب میل بود.

هوش مصنوعی چه قابلیتی داشت که پژوهشی مردم‌نگارانه، تاریخی، بسترمند و لایه‌لایه از آن محروم بود و پاسخ این سوال به چه کار شناخت دولت در بلوچستان و توسعه در این منطقه می‌آید؟ اگر مخاطب، گزارش من را ضعیف بداند (که طبیعتاً چنین ارزیابی‌ای حق اوست)، باز هم همچنان می‌توان خوشایند بودن هوش مصنوعی را مسأله‌مند کرد و از این دریچه دولت و دانش و توسعهٔ مدنظرش در بلوچستان را شناخت. هوش مصنوعی مبتنی بر کاربرد متداول و قالبی زبان، جملاتی را تولید می‌کند که آشنا است. دقیقاً به همین دلیل که یک هوش غیرانسانی جملاتی قابل انتظار تولید می‌کند، امروز برایمان غیرمنتظره و جذاب است. اما آن‌چه باید تبدیل به مسأله شود، این است که چرا انتظار از یک گزارش اجتماعی، ارائهٔ جملاتی آشنا و قابل انتظار است؟ آن‌چه هوش مصنوعی از آن بی‌بهره است، قابلیتی برای اتخاذ رویکردی انتقادی، آشنایی‌زدایی و خلاف‌آمد نظم موجود است. به بیان رانسیری‌، هوش مصنوعی نظم پلیس است؛ عاجز از سیاست یا بازتوزیع امر محسوس. بر علیه نظمی مستقر برنمی‌آشوبد؛ بلکه آن را بازتولید می‌کند. به بیان بوردیو، حرف‌هایش چیزهایی متداول از جنس دوکسا است و نه خلاف‌آمدهایی به شیوهٔ هترودوکسیا. گزارش هوش مصنوعی به کار پروژه و توسعه‌ای می‌آید که از پیش توسط نخبگان طراحی شده و اکنون باید اجزای توسعه جور شود، تا مسیر پیشبرد آن هموار شود. لوله‌ها و سایر اجزا و بازیگران توسعه از پیش به شکلی بهینه و درست در نظر گرفته شده‌اند و مطالعهٔ اجتماعی باید جامعه، انسان‌ها، عواطف، خاطرات، معیشت‌ها و هر آن چه در مسیر این لوله‌ها و توسعه است را حل‌و‌فصل کند یا به عبارت دیگر تسهیل کند. اعتراض در برابر تصاحب مراتع و منابع آب، معیشت‌هایی که تبدیل به بی‌ثبات‌کاری می‌شود یا ادارهٔ اموری که اکنون به مرکز سپرده می‌شوند و جامعهٔ محلی باید از دور آن را حدس بزند، نویز و اختلال است. جامعه باید توجیه و ساکت شود چرا که توسعهٔ نخبگانی خیر آن‌ها را در نظر گرفته و کافی است که منتظر بمانند. هوش مصنوعی بیانیهٔ این توسعه را با سرعت تهیه می‌کند.


[1] اواخر شهریور 1404، شرکت کارگران محلی را که به تاخیر چند ماهه حقوق و رد نشدن بیمه اعتراض داشتند اخراج کرد و نیروهای غیر بومی را جایگزین آن‌ها کرد. روستاییان چند روز فعالیت شرکت را مختل کردند و پاسگاه به نفع شرکت مداخله کرد. نماینده کارگران اخراجی نیز تهدید شد که شرکت وکیل خواهد گرفت تا او را به زندان بیاندازند.