انرژی
مرضیه خدابنده

انرژی نهتنها محرک حیات روی زمین، بلکه عنصری کلیدی در شکلگیری روابط قدرت، ساختارهای سیاسی و هویتهای اجتماعی است. از نگاه انسانشناسی، انرژی در اشکال مختلف (سوختهای فسیلی، برق، انرژیهای تجدیدپذیر و ...) بهمثابه یک واقعیت اجتماعی کلان عمل میکند که همزمان شخصی، جمعی و سیاسی است. انسانشناسی انرژی درک عمیقی از پیامدهای اجتماعی، فرهنگی و اکولوژیکیِ استخراج برای مصرف و دگرگونی سیستمهای انرژی ارائه میدهد. همچنین با ماهیتی میانرشتهای مادیت منابع، زیرساختها، نهادها، اخلاق، قدرت سیاسی، باورها، عادات و ادعاهای دخیل در تولید، توزیع و مصرف انرژی را بررسی میکند.
باید در نظر داشت دولت بهعنوان نهاد اصلی تنظیمکنندهٔ سیستمهای انرژی، نقشی محوری در تعیین چگونگی تولید، توزیع و مصرف انرژی ایفا میکند و این نقش در مفاهیمی مانند انرژیقدرت (energopower) بوئر بازتاب مییابد. این اصطلاح هم به ابعاد سیاسی و هم به ابعاد علمی انرژی اشاره دارد و مستلزم بازاندیشی دربارهٔ قدرت سیاسی از طریق تحلیل برق و سوخت است. انرژیقدرت با ایدهٔ زیستقدرت (biopower) میشل فوکو مرتبط است، چرا که کنترل بر انرژی به ابزاری برای اعمال حاکمیت بر بدنها و جمعیتها تبدیل میشود.
واقعیتهایِ زیستهٔ سیستمهای انرژی نشان میدهند که انرژی همواره با سیاست و قدرت گره خورده است. نمونهٔ تاریخی این پیوند، اعتصابات معدنچیان زغالسنگ در اروپا و آمریکای شمالی در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم است. حجم زیاد زغالسنگ و فرایندهای پرزحمت استخراج و حملونقل آن، نظامهای انرژی را در برابر هرگونه اختلالی آسیبپذیر میکرد. این آسیبپذیری به کارگران معادن زغالسنگ قدرت میداد تا با بهرهگیری از اعتصابها و دیگر اشکال کنش جمعی، امتیازهای سیاسی مطالبه کنند. این اعتصابات، که با سرکوب دولتها و شرکتهای معدنی مواجه میشدند، به تدریج به شکلگیری اتحادیههای کارگری و مشارکت دموکراتیک آنها در ساختارهای دولتی انجامیدند. به این ترتیب نیروی کار فعال در حوزه زغالسنگ در شکلگیری شرایط کاری، تصورات مربوط به دولت رفاه، مفاهیم مالکیت عمومی و خصوصی، نظامهای اقتصادی و ساختارهای سیاسی، و بسیاری امور دیگر نقش تعیینکنندهای پیدا کرد.
در مقابل سیال بودن نفت و زیرساختهایی که از توزیع آن پشتیبانی میکردند (مانند خطوط لوله و نفتکشها) تعداد کارگران درگیر را کاهش داد و عرضهٔ انرژی را کمتر در معرض خطر اختلالهای ناشی از اعتراضهای کارگری قرار داد. این عدم آسیبپذیری صنعت نفت، توان کارگران برای تأثیرگذاری بر فرایندهای سیاسی از طریق کنش جمعی را کاهش داد. افزون بر این، تمرکز تولید نفت در مناطق ژئوپلیتیکی حساس، بهویژه خاورمیانه، به شکلگیری اتحادهایی میان دولتهای غربی و رژیمهای اقتدارگرا در منطقه برای تضمین جریان پایدار انرژی انجامید. مفهوم دموکراسیهای کربنی (carbon democracies) میچل نشان میدهد که چگونه ساختار فیزیکی کربن (زغالسنگ، نفت) و شیوههای استخراج و انتقال آن، بر شکلگیری نظامهای سیاسی تأثیرگذاشته است.
مفهوم دیگر برای درک ماهیت سیاسی انرژی، انرژیسیاست (energopolitics) است که به شیوههای اعمال قدرت از طریق سیستمهای انرژی و پیامدهای خشونتآمیز آن اشاره دارد. این مفهوم به بازسیاسیکردن انرژی و توجه به ابعاد پنهان سیستمهای انرژی (مانند قتل فعالان محیطزیستی، ایجاد مناطق قربانی (sacrifice zones) مانند چرنوبیل، یا آلودگیهای زیستمحیطی) کمک میکند. بحرانهای قیمت انرژی در دههٔ ۱۹۷۰ و جنگهای نفتی، نقش دولتها در مدیریت انرژی را پررنگتر کرد. بهعنوان مثال، جنگ روسیه علیه اوکراین در ۲۰۲۲ و افزایش قیمت انرژی در اروپا، به وضوح نشان میدهند که پیوندی ناگسستنی میان دولت، انرژی و اقتصاد وجود دارد. نفت نمونهٔ بارز این پیوند است: انباشت سرمایه مبتنی بر استخراج، توزیع و مصرف نفت—که پتروسرمایهداری نامیده میشود—و هم اقتصادها و هم نهادهای سیاسی را شکل داده است.
برای مثال در ایالات متحده، شرکتهای بزرگ نفتی، از درآمدهای خود برای انحصاریکردن ساختار صنعتی استفاده کردند. در اینجا، پتروسرمایهداری شامل قدرت اقتصادی شرکتی—درهمتنیده با قدرت سیاسی—و تأثیر آن بر الگوهای زندگی روزمره است: بنزین و پلاستیک به محصولاتی رایج برای حرکت، مصرف و رفاه تبدیل شدهاند، و فراگیری آنها درک ما از آزادی، امنیت و غرور ملی را شکل میدهد. همچون نفت، دیگر اشکال سوختهای فسیلی مانند زغال سنگ نیز در شکل دادن به منطق سرمایهداری سهیماند. سرمایهٔ فسیلی انباشتهشده، امروزه به یکی از پایههای بازارهای مالی تبدیل شده که خود از قدرتی فوقالعاده برخوردارند.
گذار انرژی و مناقشات
گذار از سوختهای فسیلی به انرژیهای تجدیدپذیر با مناقشات اجتماعی، فرهنگی، و سیاسی همراه است. عدالت انرژی بهعنوان چارچوبی برای ارزیابی این گذارها مطرح شده و شامل اصولی چون دسترسی، قیمتگذاری عادلانه، مشارکت ذینفعان، حکمرانی شفاف و پایداری اکولوژیک است. با این حال، پروژههایی مانند پارک خورشیدی پاواگادا در هند نشان میدهند که حتی انرژیهای تجدیدپذیر نیز میتوانند به نابرابریهای موجود دامن بزنند. در این پروژه، درآمدها تنها به مالکان زمین رسید و کارگران بی زمین به حاشیه رانده شدند.
مناقشات انرژی ممکن است حول مسائل توزیعی (مانند سود حاصل از پروژهها)، فرایندی (مانند مشارکت در تصمیمگیری)، یا هویتی (مانند تأثیر بر زمینهای مقدس) شکل بگیرند. بهعنوان مثال، در تنگهٔ مکزیک، نصب توربینهای بادی با مقاومت جوامع زاپوتک مواجه شد که باد را بخشی از کیهانشناسی و سنتهای اشتراکی خود میدانستند.
اخلاق انرژی و رویکردهای انسانشناختی
انسانشناسان با طرح اخلاق انرژی، بر لزوم توجه به ارزشها، تجربیات، و پارادایمهای متنوع افراد در مواجهه با انرژی تأکید میکنند. این رویکرد، انرژی را نه بهعنوان حقیقتی جهانشمول، بلکه بهمثابه پدیدهای فرهنگی تحلیل میکند که توسط افراد و جوامع متفاوت، به شیوههای گوناگون درک و ارزیابی میشود.
در نمونه تنگهٔ مکزیک، برخی ساکنان انرژی بادی را نویدبخش رفاه و پیشرفت میدانستند، در حالی که دیگران آن را تهدیدی برای هویت، زمینهای مشترک و شیوهٔ زندگی خود تلقی میکردند. این تقابل نشان میدهد که گذارهای انرژی بدون درک اخلاقیات محلی و بازتعریف «زندگی خوب» محکوم به شکست هستند. پروژههای انرژیهای تجدیدپذیر اگرچه میتوانند الگوهای توزیعشده کنترل اجتماعی را تقویت کنند، اما در عمل ممکن است به جابجایی اجباری، محرومیت و سرخوردگی بیانجامند.
معانی و مادیتهای انرژی
همانگونه که انسانشناسی با تکیه بر چارچوب اخلاق انرژی، معانی و ارزیابیهای چندگانه سامانههای انرژی را برجسته میکند، با تمرکز بر فرهنگهای انرژی، این رشته به بررسی نحوهٔ تصور، درک، استفاده و منازعه بر سر انرژی بهمثابه یک موجودیت فرهنگی میپردازد. پذیرش فرهنگهای انرژی مستلزم گشودگی به مفاهیم متفاوتی است که انرژی میتواند دربرداشته باشد؛ انرژی و اشکال گوناگون آن میتوانند در قالب اسطورهای و کیهانشناختی بازتعریف شوند، یا بهمثابه پدیدهای سیاسی، جادویی، روحانی، اجتماعی یا فنی تصور گردند. مردم از انرژی به شیوههای متنوعی استفاده میکنند: از پرستش جانگرایانه خورشید، باد و دیگر منابع انرژی گرفته تا فتیشسازی کالاها یا ماشینها. برای مثال، انرژی هستهای و کاربرد آن بهعنوان سلاح، از دید گروههای صلحطلب ضدانسانی و دیوانهوار تلقی میشود، در حالی که مهندسان با نگاهی تکنوکراتیک، آزمایشهای هستهای را آیینهای حرفهای گذار میدانند.
درک انرژی بهمثابه مفهومی باز و ظرفی پر از معنا، امکان تحلیلهایی را فراهم میسازد که تمرکز را به مفهوم مادیتهای منابع منتقل میکنند. رویکرد مادیتهای منابع تأکید دارد که منابع از طریق اندیشه و کنش انسانیِ درگیر در تولید، حفاری، استخراج و اختراعات فنی پدید میآیند. مادیتهای منابع همچنین ذاتاً توزیعی و رابطهای دانسته میشوند.
رویکردهایِ مادیتِ منابع انرژی را بهمثابه مجموعهای از منابع، زیرساختها، الکترونها، ترکیبات پتروشیمی، عاملیت انسان و ناانسان، مفاهیم و ایدهها در نظر میگیرد. بدین ترتیب نشان میدهد که اندیشه و کنش انسان در تعامل با مادیت منابع، به صورت همزمان شکل انرژی را در بسترهای مکانی و زمانی مختلف تعیین میکنند.
انرژی و زیرساختهای آن، معانی نمادین، سیاسی، و هویتی عمیقی دارند. بهعنوان مثال، دودکش نیروگاه برق در شهر وینِ ویتنام، پس از جنگ با آمریکا، به نمادی از مقاومت ملی و پیشرفت فناورانه تبدیل شد. در آلمان شرقی، زغالسنگ قهوهای بهعنوان نماد پیشرفت سوسیالیستی تبلیغ میشد و «روز معدنچی و انرژی» بهرسمیت شناخته شد. با فروپاشی کمونیسم و تعطیلی معادن، این نمادها به نشانههای فراموششدهای از گذشته تبدیل شدند. این مثالها نشان میدهند که انرژی صرفاً یک منبع مادی نیست، بلکه ابزاری برای بازتولید روایتهای سیاسی، هویتهای جمعی و حافظهٔ تاریخی است.
نتیجهگیری
انسانشناسی انرژی نشان میدهد که سیستمهای انرژی بازتابی از روابط قدرت، هنجارهای فرهنگی و انتخابهای سیاسی هستند. دولتها از طریق کنترل منابع، تنظیم قوانین و تبلیغ روایتهای ملی، نقش محوری در شکلگیری این سیستمها ایفا میکنند. با این حال، پیامدهای این سیاستها از نابرابری اجتماعی تا تخریب محیطزیست نیازمند بازاندیشی اخلاقی و سیاسی است.
گذار به انرژیهای تجدیدپذیر، اگرچه ضروری است، اما بدون توجه به عدالت انرژی، مشارکت جوامع محلی، و احترام به دانش بومی محکوم به شکست است. نحوهٔ توجه به ذینفعان انسانی و فراتر از انسانی و درک آنها از انرژی، آیندهٔ سامانههای انرژی را تعیین خواهد کرد. این آینده نه در آزمایشگاهها یا بازارهای مالی، بلکه در میدانهای سیاست، مبارزات اجتماعی و بازتعریف رابطهٔ انسان با طبیعت شکل خواهد گرفت.