جنون و سلامت روان

المیرا علی‌حسینی

جنون و سلامت روان

سلامت روان در جهان امروز به عنوان مقوله‌ای جهان‌شمول مطرح است. چیزی که گویی هر فردی «دارد» و باید از آن مراقبت کند. اما خودِ این مفهوم بر پایهٔ نوعی تصور تاریخی از خودِ انسانی بنا شده است. تصوری که از دل رویه‌های علمی، درمانی و اداری شکل گرفته و تعیین می‌کند که چه نوع اندیشیدن، احساس کردن، رفتار کردن یا رنج کشیدنی نرمال و طبیعی و چه انواعی غیرطبیعی هستند. از همان آغاز، ایدهٔ سلامت روان با شیوه‌هایی که جوامع میان عقل[1] و بی‌عقلی یا جنون[2] تمایز می‌گذارند، پیوند خورده است و این پرسش را به همراه دارد که این تمایز چگونه نهادینه، پزشکی‌سازی و زیست‌‌پذیر می‌شود.

در اوایل دوران مدرن دیوانگی جایگاهی پیچیده در نظم اخلاقی و جهان‌شناختی داشت. دیوانگان همیشه منزوی، طرد یا آسیب‌شناسی نمی‌شدند. آن‌ها در شهرها پرسه می‌زدند و در سنت‌های ادبی و هنری حضور داشتند. گاه ترسناک شمرده می‌شدند و گاه در هاله‌ای از تقدس شناور بودند. دیوانگی در رؤیاهای مذهبی، در تئاتر و شعر، در مناسک عمومی و نقاشی‌ها حضور داشت و گویی صدایی بود برای هر آن‌چه عقل نمی‌توانست آن را به تمامی فهم و در قلمرو خود محدود کند. اما این وضعیت دوپهلو چندان پایدار نماند.

آن‌گونه که فوکو در کتاب مشهور «تاریخ جنون» خود از آن با عنوان «حبس بزرگ» یاد می‌کند، در قرن هفدهم هزاران نفر در سراسر اروپا، از دیوانگان، فقرا، بیکاران، کفرگویان، هرز‌گان و دیگرانی که خارج از نظم اجتماعی تلقی می‌شدند در نهادهایی تازه‌تأسیس محبوس شدند. این نهادها بیمارستان نبودند، بلکه مکان‌هایی برای اصلاح اجتماعی بودند که نقش پزشکی در آن‌ها ناچیز بود. این حبس نه برای درمان رنج، بلکه پاسخی اجتماعی بود به «انحراف» از آن‌چه امر هنجارین تصور می‌شد.

در قلب این دگرگونی، آن‌گونه که فوکو می‌گوید، یک کنش تاریخی اساسی قرار داشت: جدایی عقل از جنون. به این ترتیب از آن پس افراد یا تماماً عاقل‌ بودند یا تماماً دیوانه و تصور فرد عاقلی که گاه دیوانه‌ است و فرد دیوانه‌ای که گاه عاقل از حافظه‌ها زدوده شد. دیوانگی دیگر نیرویی مرئی در جهان نبود و بدل به چیزی شد که باید از آن جدا شد، آن را به سکوت درآورد و در حبس نگاه داشت. تا پایان قرن هجدهم، شکل جدیدی از حبس پدید آمد: تیمارستان. حال دیگر دیوانه صرفاً زندانی نبود بلکه باید تحت درمان قرار می‌گرفت. درمانی که بیشتر اخلاقی بود تا پزشکی. دیوانگی باید شناسایی می‌شد، نام می‌گرفت و اصلاح می‌گردید. آن‌چه بیرون از عقل بود می‌باید به درون آورده می‌شد و در برابر نگاه اخلاقی قدرت قرار می‌گرفت. در نتیجه تقسیم تازه‌ای میان امر جسمانی و اخلاقی شکل گرفت و همراه با آن، شیوه‌هایی تازه برای مدیریت رفتار و اصلاح و دگرگونی روح پدید آمد. اما فوکو بعدها از این نگاه استعاری به جنون فاصله گرفت. او تمرکز خود را از زبان طرد و طنین متافیزیکی آن به تحلیل تکنیک‌های قدرت و دانش معطوف کرد. دیوانگی دیگر تجربه‌ای تکین نبود، بلکه در شمایلی جدید به مجموعه‌ای از وضعیت‌های متمایز (کودک خودارضایی کننده، فرد خطرناک و غیره) تبدیل شد که هر یک از برآیند نهادها، ابزارهای تشخیص و فرم‌های مختلف قدرت شکل می‌گیرند. روان‌پزشکی دیگر نه سرکوبگر حقیقتی اولیه که بخشی از فرایند سامان‌دادن به زندگی، تفاوت و ذهنیت شد.

مطالعات انسان‌شناسی سلامت روان نیز بینش‌هایی موازی آن‌چه فوکو نشان داده عرضه کرده‌اند. با این تفاوت که بیشتر به تجربه‌های زیسته، تاریخ‌های محلی و ابهام‌های اخلاقی مراقبت توجه نشان می‌دهند. انسان‌شناسی سلامت روان را نه به عنوان واقعیتی از پیش موجود، بلکه به عنوان مقوله‌ای رابطه‌ای می‌فهمد که در دل رویارویی‌های درمانی، مواجهه‌های تشخیصی و تلاش‌های روزمره برای کنار آمدن با رنج شکل می‌گیرد. نسبت و جدایی میان جسم و روان، چیزی که به عنوان بیماری روانی شمرده می‌شود، نحوهٔ تجربه آن و واکنش‌هایی که برمی‌انگیزد در فرهنگ‌ها و دوره‌های مختلف به شدت متفاوت است. از این منظر، سلامت روان صرفاً کشف نمی‌شود، بلکه از طریق فرآیندهای اجتماعی، نهادی و سیاسی ساخته و بازسازی می‌شود.

به عنوان مثال از نظر تاریخی، فقر و حاشیه‌نشینی نه‌تنها بر دسترسی به مراقبت، بلکه بر میزان در معرض بودن هم تأثیر گذاشته‌اند. افراد فقیر بیشتر در نهادهای روان‌پزشکی دیده می‌شوند. نه لزوماً چون فقرا رنج روانپزشکی بیشتری می‌برند، بلکه چون امکان‌های شخصی یکسانی را برای مراقبت و مدیریت بحران ندارند. در عین حال، زیست طولانی‌مدت در وضعیت‌های ناپایدار، آوارگی، طرد اجتماعی، و در معرض خطر فیزیکی بودن می‌تواند رنج روانی را تشدید کند و در برخی بافت‌های محروم شهری، با شیوع بیشتر اختلال‌هایی مانند اسکیزوفرنی همراه باشد. طبقه نه فقط بر چگونگی درمان بیماری، بلکه بر شرایطی که بیماری در آن شکل می‌گیرد نیز تأثیر دارد.

به این ترتیب گفتمان سلامت روان تنها حوزه‌ای بالینی نیست. بلکه با اخلاق، سیاست و روابط اجتماعی نیز درگیر است. انسان‌شناسان نشان داده‌اند که دسته‌بندی‌هایی مانند اختلال استرس پس از سانحه[3]، افسردگی یا اضطراب، اغلب محصول درگیری‌های نهادی، شرایط تاریخی خاص و رژیم‌های دانش جهانی هستند. این دسته‌بندی‌ها پس از تثبیت، نه تنها شکل تجربه‌ افراد را تعیین می‌کنند بلکه نحوه‌ واکنش نهادها به آن‌ها را نیز سامان می‌دهند. برای مثال، به رسمیت شناختن اختلال استرس پس از سانحه در آمریکا پس از جنگ ویتنام، نه حاصل مشاهده‌ٔ علمی صرف بلکه نتیجه‌ کارزارهای سیاسی بود که می‌خواستند رنج سربازان بازگشته را در قالبی اخلاقی و پزشکی بازتعریف کنند. این کارزارها با هدف کاهش انگ اجتماعی، تخفیف احساس گناه عمومی و بازسازی روایت‌های ملی از فداکاری شکل گرفتند و به مرور به نوعی مشروعیت اجتماعی دست یافتند.

به همین علت است که همان‌طور که ارکیده بهروزان در کتاب «یادداشت‌های پروزاک» نشان داده است، استفاده‌ گسترده از واژه‌هایی چون «دپرشن» در ایران را نباید با شیوع واقعی بیماری روانپزشکی افسردگی یکسان دانست. این واژه‌ها بیشتر نوعی زبان اجتماعی‌اند برای بیان تجربه‌ٔ جمعی از تروما، فشار اقتصادی و احساس تعلیق و نااطمینانی تاریخی. آن‌چه در زبان پزشکی افسردگی نامیده می‌شود، در عمل می‌تواند آمیزه‌ای از سوگ، فرسودگی، اضطراب و حس خسران باشد که هیچ یک به سادگی در چارچوب‌ تشخیص‌های کلینیکی نمی‌گنجد. بهروزان نشان می‌دهد که حتی آمارهای گسترده‌ٔ مربوط به اختلالات روانی در ایران که در رسانه‌ها و گفتمان‌ حرفه‌ای به‌عنوان شاخص‌های عینی ارائه می‌شوند، به‌شدت با روایت‌های مورد پسند رسانه‌ها، برنامهٔ نهادها برای دریافت بودجه و منطق فرهنگی مراقبت و بیماری درآمیخته‌اند. او هشدار می‌دهد که نباید تشخیص‌هایی مانند PTSD را جهان‌شمول و یکسان تلقی کرد. برای نمونه، تجربه‌ یک جانباز ایرانی از جنگ ایران و عراق را نمی‌توان با کهنه‌سربازان جنگ ویتنام در آمریکا همسان دانست. این تجربه‌ها در بسترهای تاریخی، حافظه‌های جمعی و خواست‌های متفاوتی برای به رسمیت شناخته شدن شکل می‌گیرند. از این منظر، انسان‌شناسی با ساده‌سازی و جهانی‌سازی تجربه‌ٔ رنج مخالفت می‌کند و بر اهمیت درک شیوه‌های نام‌گذاری، عبور از رنج و معنابخشی به آن در زمینه‌های خاص فرهنگی و تاریخی تأکید دارد.

La projection du véritable corps (The projection of the true body, 1947-48) Antonin Artaud

با این حال، زمینه‌های فرهنگی خاص وجود تجربیات مشابه، متاثر از فرآیندهای جهان شمول را در زمینهٔ سلامت روان نقض نمی‌کنند. بررسی تاثیرات حکمرانی و گسترش ارزش‌های نئولیبرالی به یکی ازعرصه‌های اصلی نقد در این حوزه بدل شده است. در این نظام حکمرانی افراد موظف‌اند به احساسات خود سامان دهند، مکرر تاب‌آوری روانی‌شان را نشان دهند و به حال درونی شاد و باثبات برسند. تنظیم و مدیریت هیجانات فقط یک هدف شخصی نیست، بلکه به موفقیت‌ کاری و اجتماعی، تحرک‌پذیری و توانمندی اقتصادی پیوند خورده است. در چنین نظامی، افراد مسئول اصلی وضعیت روانی خود شناخته می‌شوند، در حالی‌که ساخت‌های جمعی مانند بیکاری، خشونت یا آوارگی که رنج را دامن می‌زنند، به حاشیه می‌روند. رنج روانی در این چارچوب نه یک مسألهٔ جمعی یا سیاسی، بلکه نوعی شکست فردی یا بیماری بالینی تلقی می‌شود. دیجیتالی‌شدن مراقبت‌های سلامت روان پیچیدگی‌های تازه‌ای نیز به همراه آورده است. اپلیکیشن‌ها، پلتفرم‌ها و ابزارهای خودرهگیری، امکان‌های تازه‌ای برای آموزش، پشتیبانی و دسترسی فراهم کرده‌اند. اما این ابزارها در عین حال گسترهٔ نظارت را نیز افزایش داده‌اند. حالت‌های عاطفی در این نظام به سرعت به داده تبدیل می‌شوند و روندهای درمانی به شاخص‌هایی برای بهینه‌سازی عملکرد کاری. در چنین نظام‌هایی، مرز میان منافع صنایع دارویی روانپزشکی، مراقبت از خود و پایش خود به‌سادگی از میان می‌رود.

با این همه، اگر سلامت روان را صرفاً به عنوان ابزاری برای بهنجارسازی در نظر بگیریم، ابعاد اخلاقی و درمانی آن را نادیده گرفته‌ایم. بسیاری از افراد نه به این دلیل که انتظارات انضباطی را درونی کرده‌اند، بلکه به این دلیل که می‌خواهند حال بهتری داشته باشند (هم برای خود و چه بسا بیشتر از آن برای همراهی اطرافیانشان) به دنبال درمان می‌روند. روش‌هایی مانند روان‌درمانی، دارودرمانی یا تمرین‌های ذهن‌آگاهی اگرچه در چارچوب نظام‌های تخصصی گسترده‌تری عمل می‌کنند، اما اغلب عرصه‌هایی برای صداقت، تأمل و مراقبت رابطه‌ای نیز هستند. این به‌معنای بی‌نقص‌بودن نظام روان‌پزشکی نیست. این نظام‌ از سلطه، خطا یا طرد خالی نیست. اما نمی‌توان سلامت روان را تنها در چارچوب ایدئولوژی یا به عنوان سازوکاری برای کنترل دید. مردم‌نگاری هم به تلاش اخلاقی درمان‌گران برای ارائهٔ پاسخی به رنج مراجعان توجه کرده (آن هم در شرایطی که منابع محدود است و در نتیجه کار آن‌ها بیش از پیش طاقت‌فرساست) و هم، به کار تفسیری بیماران که از دل طبقه‌بندی‌های پزشکی، معنایی را برای فهم بهتر شرایط خود می‌جویند. برخلاف برخی نظریه‌های انتقادی که روان‌پزشکی را ابزاری صرف برای سلطهٔ بیشتر نظم غالب میدا‌نند، مردم‌نگاری به ابهام و شکنندگی درهم‌تنیده با مراقبت نیز پرداخته است، این‌که مراقبت چگونه می‌تواند هم التیام‌بخش باشد و هم آسیب‌زا، هم رهایی‌آور و هم محدودکننده.

مردم‌نگاری واقعیت رنج روانی را انکار نمی‌کند. بلکه تأکید دارد که رنج همیشه و همواره از میانجی زبان، ساختار و رابطه عبور می‌کند. این میانجی‌ها هستند که سلامت روان را به امری قابل دیدن، قابل مداخله و قابل منازعه بدل می‌کنند. چه به‌عنوان تشخیص پزشکی، چه دغدغه‌ای اخلاقی، چه اولویتی در سلامت عمومی، سلامت روان نقطهٔ تلاقی سیاست، مراقبت، تخصص و زندگی روزمره است.

«تاریخ دیوانگی» فوکو به ما یادآوری می‌کند که این درهم‌تنیدگی‌ها تازه نیستند. مرز میان عقل و جنون و ابزارهایی که برای کنترل آن به‌کار گرفته می‌شوند، از دیرباز در قلب تصور جامعه از خویش جای داشته‌اند. آن‌چه تغییر می‌کند، شکل این مرز و نهادهایی است که آن را به اجرا درمی‌آورند. از تیمارستان تا اپلیکیشن، از حبس تا خودرهگیری، تاریخ سلامت روان تاریخ سوژه‌هایی است که جامعه می‌کوشد آن‌ها را بسازد، پشتیبانی کند یا به حاشیه براند. در نهایت، آن‌چه فوکو گاه از قلم انداخته است و مردم‌نگاری به آن توجه می‌دهد، بافت زیستهٔ همین تاریخ است: امیال، همبستگی‌ها، مصالحه‌ها و کنش‌های مراقبتی که سلامت روان را نه فقط عرصه‌ای برای حکمرانی صرف، بلکه میدانی برای ارتباط، امید و پایداری می‌سازند. سلامت روان تنها زبان آسیب یا ابزاری برای برقراری نظم نیست. بلکه راهی است برای شنیده‌شدن، به‌رسمیت‌شناخته‌شدن، پذیرفتن لزوم دریافت کمک به وقت نیاز و اهمیت دسترسی آسان به آن به وقت لزوم. سلامت روان تحت تأثیر قدرت است، اما در قدرت خلاصه نمی‌شود.

 [1] Reason

[2] Unreason

[3] Post-Traumatic Stress Disorder (PTSD)

منابع:

Behrouzan, Orkideh. Prozak Diaries: Psychiatry and Generational Memory in Iran. Stanford: Stanford University Press, 2016.

Bruun, Mikkel Kenni. 2023. “Mental Health”. In The Open Encyclopedia of Anthropology, edited by Hanna Nieber. Online: http://doi.org/10.29164/23mentalhealth

Lawlor, Leonard, and John Nale, eds. The Cambridge Foucault Lexicon. Cambridge: Cambridge University Press, 2014.