زیرساخت
سحر کریمی و المیرا علی حسینی

در نگاه اول، زیرساخت شاید چیزی شبیه پشت صحنهای پنهان در صحنه تئاتر زندگی روزمره به نظر برسد—جادهها، لولههای آب، شبکههای برق، سیستمهای فاضلاب، کابلهای اینترنت یا نرمافزارهای اداری که بیسروصدا کارها را پیش میبرند. اما انسانشناسان نشان دادهاند که این سیستمها ابداً بیطرف و خنثی نیستند. زیرساخت نقطهای است که سامانههای فنی با زندگی اجتماعی، سیاسی و اخلاقی تلاقی میکند. زیرساخت نه فقط تعیین میکند که آدمها چطور زندگی و حرکت کنند، بلکه نشان میدهد چطور بر ما حکمرانی میشود، چطور با هم ارتباط برقرار میکنیم و چه کسانی میتوانند به خدمات اساسی (سلامت، آموزش و امکان تحرک) دسترسی داشته باشند و چه کسانی باید در صف انتظار بمانند. چه پای بزرگراهی در میان باشد که محلهای را دوپاره میکند و چه خط مترویی که همیشه تاخیر دارد، خواه رفتن برق در تابستان باشد، خواه سیستم فاضلابی که خراب شده و هیچوقت درست نمیشود، زیرساخت تبدیل به محلی میشود که قدرت در آن ساخته، توزیع و تجربه و خیلی اوقات به چالش کشیده میشود.
زیرساخت صرفاً مجموعهای از اشیای فیزیکی نیست، بلکه شیوهٔ سازمان دادن به زندگی است؛ زمان، ریسکها و فرصتها را توزیع میکند، چشماندازهای پیشرفت، تعلق و توسعه را اجرا میکند و اغلب هم این کار را بهطور نامتوازن انجام میدهد. زیرساخت هم متصل میکند و هم جدا؛ هم امکان فراهم میکند و هم محدودیت. شاید سدها وعدهٔ آب و برق بدهند، اما میتوانند تمامی جمعیت یک روستا را از محل زندگیشان بیرون کنند. خطوط فیبر نوری شاید وعدهٔ ارتباط بدهند، اما فقط ارتباط میان کسانی که همین الان هم روی نقشه ارزش دارند و دیده میشوند. چنان که انسانشناسان نشان دادهاند، زیرساخت نه فقط با حضورش، بلکه با غیبتهای انتخابیاش هم کارکردی دارد: شیر آبی که هرگز آبی ندارد، جادهای که بیهدف و ناتمام رها میشود، کاغذبازیهای اداری که جایی میان راه گموگور میشوند. غیبت نیز شکلی از قدرت است.
چرخش انسانشناسی به سمت زیرساخت، بخشی از تلاشهای گستردهتری است برای نظریهپردازی دربارهٔ مادیّت، سیستمهای پیچیده، و اینکه چگونه منطقهای انتزاعی—مانند برنامههای حکمرانی، مالی یا طرحهای توسعه—در شکلدادن به زندگی روزمره ایفای نقش میکنند.. این تلاشها همزمان پاسخی هستند به شرایط سیاسی-تاریخی دهههای اخیر: بازآرایی نئولیبرالی، توسعه در بستر روابط نواستعماری، عقبنشینی دولت و شهریشدن جهانی. مطالعهٔ زیرساختها به انسانشناسان امکان داد تا پرسشهای قدیمی را در قالبی نو بریزند و به پرسشهایی دربارهٔ قدرت دولت، مدرنیته، نابرابری و تکنولوژی از خلال جزییات دقیق تعمیرات، خرابی، نگهداری و ابتکار عملها بنگرند. این گرایش اغلب با حوزههایی چون جغرافیای انتقادی، علوم سیاسی، مطالعات شهری، مطالعات علم و تکنولوژی (STS) و تاریخ همپوشانی دارد، جایی که با زیرساختها نه در مقام پشتصحنههایی ایستا، بلکه پروژههایی جاری، سرشار از پیشامد، تناقض و کار برخورد میشود.
در حالی که کار برخی زیرساختها بسط و تحکیم قدرت دولت بر جمعیت، قلمرو و منابع بوده است، برخی دیگر لحظات دگرگونی دولت را آشکار کردهاند—زمانهایی که نظامهای سیاسی کهنه سقوط میکنند، فرومیپاشند یا به شکلی رادیکال از نو ساختار مییابند. مثلاً پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، سیستمهای گرمایشی شهری که زمانی در کل محلات بر مبنای عرضهٔ متمرکز و تامین دولت طراحی شده بودند، ناگهان باید با اصول بازار هماهنگ میشدند. این سیستمها که برای ارائهٔ خدمات جمعی طراحی شده بودند، در تعارض با منطق نوظهور خصوصیسازی و پرداخت فردی قبضها قرار گرفتند. نتیجه فقط اختلال فنی نبود، بلکه تنشی سیاسی بود، تنشی بر سر زیرساختهایی که نمیتوانستند با منطق جدید سازگار شوند و داشتند شکلبندی نظم نئولیبرال را کُند میکردند یا تغییر میدادند: لولهها و رادیاتورها به بقایای مادی رژیم گذشته بدل شدند، موانعی که میتوانستند به ظهور رژیم جدید خدشه وارد و در برابرش مقاومت کنند.
اما این درهمتنیدگی زیرساخت و حکمرانی منحصر به بافتارهای پساسوسیالیستی نیست. در آفریقای جنوبیِ پس از آپارتاید، نصب کنتورهای آب در مناطق فقیرنشین شهری وسیلهای برای دستیابی به عدالت میان شهروندان و عقلانیت مالی جا زده میشد، اما این کنتورها ابزارهایی برای کنترل هم شدند و شهروندی نئولیبرال را بر این اساس تعریف کردند که فرد بتواند پول بپردازد، درست حسابوکتاب کند و دسترسی جیرهبندیشده به خدمات حیاتی داشته باشد. این کنتورها در این بافتار، فقط وسیلهای برای توزیع آب نبودند، بلکه وسیلهٔ حکومتمندی شدند، شیوهای برای ایجاد سوژهٔ سیاسی جدید از خلال زیرساخت بهظاهر پیشپاافتاده، ساکنان این مناطق تشویق شدند تا به «سوژههایی حسابگر» بدل شوند. آنچه به نظر فنی میرسد، هیچوقت فقط فنی نیست؛ درعینحال حقوقی، اخلاقی و سیاسی هم است. زیر ساخت از این منظر سازوکاری کلیدی است که دولتها به کمکش وضع و رویتپذیر میشوند و گاه هم متزلزل. زیرساخت هیچگاه فقط مجموعهای از ابژهها یا شبکهها نیست، بلکه مجموعهای شکننده است که کار بسیار برده و عمیقاً در روابط اجتماعی جای گرفته است. باید از زیرساخت نگهداری کرد، تعمیرش کرد، گسترشش داد و اغلب آن را از نو ساخت. حتی پیشپاافتادهترین زیرساختها هم به تاریخ امپراطوریها، حکومتهای نژادی و توسعهٔ نامتوازن گره خوردهاند.
آنچه زیرساخت را برای انسانشناسی دولت حائز اهمیت میکند، قابلیتش در عینیکردن فرآیندهای انتزاعی سیاست است. میتوان از طریق زیرساخت پرسید: مردم دولت را چگونه حس میکنند؟ این بار نه به عنوان قانون یا ایده، بلکه در قالب سقف ادارهای که چکه میکند، سیستم بیومتریکی که اثر انگشتتان را نمیشناسد، یا درمانگاهی فرسوده در انتهای جادهای خاکی. اینها استعاره نیستند—اشکالی مادیاند که حضور یا فقدان دولت با آنها زیسته میشود. زیرساخت اجازه میدهد وقتی قدرت حسی، عاطفی و زمینی میشود، ردپای قدرت را دنبال کنیم و ببینیم اقتدار چطور از میان سیمها، مجوزها، چالهها و لولهها میگذرد.
انسانشناسان توجه را به زیباییشناسی و وعدههای زیرساخت نیز جلب میکنند. بزرگراهی تازه، فرودگاهی درخشان، مزرعهای خورشیدی یا صفحهٔ نمایش شهر هوشمند همه نمادهایی از توسعه، حاکمیت یا مدرنیتهاند. این نمایش زیرساخت اغلب اجرای آیندهایست که هنوز از راه نرسیده است، نوعی پیشرفت صحنهآراییشده که برانگیزانندهٔ امید، اعتماد یا همدستی است. اما این نمایشها میتوانند شک یا سرخوردگی را هم به همراه بیاورند. اگر آیندهٔ وعدهدادهشده هرگز از راه نرسد چه میشود؟ چه اشکالی از خاطره یا فقدان به پلی نیمهتمام یا مجتمع مسکونی متروک متصلند؟ زیرساخت از این نظر دربارهٔ زمان هم است: دربارهٔ انتظار و تاخیر، دربارهٔ ویرانی و تعمیر، آنچه حفظ میشود و آنچه به تباهی واگذاشته میشود.
زیرساخت چیزِ تکینی نیست، بلکه یک رابطه است، رابطهای وابسته به نیروی کار (معمولاً رویتناپذیر یا جنسیتمند)، به نگهداری (معمولاً با بودجهٔ کم) و به سیاست (معمولاً ناپایدار). زیرساخت نقطهای است که استانداردهای فنی با طبقهبندیهای اجتماعی تلاقی میکنند: چه کسی به حساب میآید، چه کسی روی نقشه است، چه کسی خدمات میگیرد؟ و همواره لایهبندیهایی دارد. شبکهٔ تلفن همراه شاید روی همان خطوط تلگراف دوران استعمار کار کند. پایگاه دادهٔ دولتی شاید با کمکهای بینالمللی طراحی شده باشد. خط راهآهن شاید به روستایی برسد، اما در عینحال راه را برای استخراج منابعش بگشاید. دنبال کردن این لایهها کلیدی برای فهم عملکرد زیرساخت نه فقط در فضا، که در تاریخ است.
مثلاً خطوط راهآهن انقلابی در رابطهٔ میان فضا و زمان ایجاد کردند: آنها زمان سفر را چنان کاهش دادند که نهتنها امکان سفرهای سریعتر فراهم شد، بلکه مفهومی کاملاً جدید از فضا نیز پدید آمد. آمدن قطار به معنای واقعی کلمه فهم جدیدی از زمان و چشمانداز به دست داد: لزوم هماهنگی برنامهٔ قطارها در سراسر قلمروی کشور موجد یکسانسازی زمان ملی ذیل منطقهٔ زمانی واحدی شد، سرعت سفر مردم را از زمینی که بر آن می رفتند، جدا کرد و ریلهای جدید در مناطق مرزی به معنایی مشخص از پیشرفت به سوی آینده مادیت دادند.
دست آخر، زیرساختها هر چه بیشتر تنیده در فرآیندهای جهانی امنیت، تغییرات اقلیمی و حاکمیت دادههایند. از زیرساختهای نظارتی در مرزها گرفته تا کنترل سیلاب در شهرهای ساحلی، از نقشهبرداری ماهوارهای تا محاسبات کاهش کربن—سیستمهایی در حال ظهورند که دوباره تعریف میکنند زیرساخت چیست، چه کسی می تواند آن را بسازد، اداره کند یا به چالش بکشد. بنابراین، «چرخش زیرساختی» در انسانشناسی فقط مطالعهٔ سیمها و لولهها نیست، بلکه تلاشی است برای فهم سیاستهای عمیق زندگی در نظمهایی که با استخراج منابع، ریسک و بحران شکل گرفتهاند.
به این ترتیب، زیرساخت فقط چیزی نیست که از آن استفاده میکنیم، بلکه چیزی است که در آن زندگی میکنیم. زیرساخت میانجی شخصیترین و جمعیترین ابعاد تجربههای ماست. زیرساخت نزد انسانشناسی دولت دریچهای حیاتی برای فهم چگونگی مادیتیافتن حکمرانی، ساختار یافتن نابرابری و ساخته یا مسدود شدن امکان آینده بر روی زمین است.
منبع:
Knox, Hannah, and Evelina Gambino. 2023. “Infrastructure”. In The Open Encyclopedia of Anthropology, edited by Felix Stein.