سرحد

سحر کریمی و المیرا علی‌حسینی

سرحد

سرحد مفهومی است که نمی‌توان در مطالعهٔ انسان‌شناختی دولت از آن صرف‌نظر کرد. برخلاف مرزهای ملی (border) که دلالت بر جداسازی‌های ثابت میان قلمروهای حاکمیتی دارند، سرحدات حوزه‌های بی‌ثباتی و سیالیت‌اند. سرحد صرفاً نشان‌دهندهٔ نقطهٔ پایان و به اتمام رسیدن دولت نیست، بلکه فاش می‌کند که دولت چگونه مدام از خلال کشمکش‌‌هایی بر سر قلمرو، اقتدار و تعلق ساخته و از نو برساخته می‌شود. انسان‌شناسان به جای این‌که سرحد را فضاهای حاشیه‌ایِ اقتدارگریزی (آنارشی) ببینند، نشان داده‌اند که این مناطق عرصه‌های سیاسی متراکمی‌اند که حاکمیت در آن‌ها گسسته شده، مورد مذاکره قرار می‌گیرد و اغلب به شکلی خشونت‌بار به چالش کشیده می‌شود.

مرزهای ملی را می‌توان به‌مثابه حد نهایی قلمرو از منظر حاکمیت ملی فهمید که کرانه‌های صلاحیت قانونی دولت را نشان می‌دهد. در مقابل، مرزبندی (boundary) به تمایزات مفهومی میان گروه‌های اجتماعی (مانند قومیت‌ها) اشاره دارد که ممکن است با خطوط فیزیکی روی زمین همخوانی داشته یا نداشته باشد. در حالی که مرزهای ملی قلمرو را تقسیم می‌کنند، مرزبندی‌ها تعلقات را سامان می‌دهند. اما سرحدات برخلاف هر دوی این‌ها خطوط جداکنندهٔ قطعی نیستند، بلکه حوزه‌هایی ناپایدارند که اقتدار در آن‌ها بی‌ثبات است و اغلب با خشونت از نو برساخته می‌شود. همین عدم‌تعین موجب می‌شود سرحد محلی گویا باشد که نشان می‌دهد چگونه دولت‌ها می‌کوشند تا قدرت را قلمروبندی کنند و چگونه چنین کوشش‌هایی با مقاومت روبه‌رو می‌شود و به تدریج به پیکربندی‌های جدیدی منجر می‌شود.

سرحدات صرفاً بازمانده‌ای از گذشته نیستند؛ بلکه فضاهایی زنده‌‌اند که زندگی پسامرگ امپراطوری‌ها در آن‌ها پابرجاست. سرحدات امپراطوری‌های بریتانیا، عثمانی، روسیه و سلسلهٔ چینگ در چین، در مناطقی چون کشمیر، سین‌کیانگ (ایغورستان)، بالکان و افغانستان کماکان مناطق ناپایدارِ مستعد تنش باقی مانده‌اند. مدیریت امپراطوری‌ها در مناطق پیرامونی، به‌جای تثبیت مرزبندی‌های ملی پایدار، حاکمیت‌های چندلایه، دعاوی مورد مناقشه و سکونتگاه‌هایی بی‌ثبات برجای گذاشت که امروزه هنوز هم در حال گسستند. این فضاها نشان می‌دهند که سرحدات مراحلی گذرا از فرآیندی غایت‌گرایانه نیستند که در مسیر آن دولت بالاخره روزی با استقرار خود آن‌ها را به تمامی در خویش ادغام می‌کند و بر تفاوت‌هایشان فائق می‌آید، بلکه وضعیت‌هایی پایدار و با زمان‌مندی درازمدت هستند که همواره پروژه‌های ملی را به چالش می‌کشند و ناتمام نگه می‌دارند. بررسی این تاریخ‌‌ها روشن می‌کند که سرحدات نه صرفاً حاشیه‌های ادغام نشدهٔ دولت‌های مدرن، بلکه اصل برسازنده ساختار آن‌ها هستند.

استراتژی‌های به‌کاررفته در مدیریت سرحدات در دوران امپراطوری، همچنان در عملکردهای دوران معاصر نیز طنین‌اندازند. چهره‌هایی چون لرد جرج کرزن، مباشر استعماری بریتانیا که مرزها را «لبهٔ تیغ» میان جنگ و صلح نامیده بود، الگوی مدیریتی سرزمینی‌ را شکل دادند که اولویتش بر نظامی‌سازی سرزمین‌های سرحدی و ایجاد مناطق حائل بود. اصرار کرزن بر سرحدسازی علمی که ترکیبی از بهره‌وری از موانع طبیعی و منطق استراتژیک نظامی بود، نمونه‌ایست از نحوهٔ نگرش امپراطوری‌ها به سرحد به مثابه حوزه‌ٔ تهدیدات بالقوه و البته حوزهٔ فرصت. امروزه همان منطق‌هایی که پیشتر حاکم بودند، فرآیند امنیتی‌سازی سرحدات معاصر را هدایت می‌کنند؛ جایی که دیوارها، ایست‌های بازرسی و فناوری‌های نظارتی به‌کار گرفته می‌ رشوند تا ناامنی را مدیریت و مهار کنند، نه آنکه آن را به کلی از میان بردارند. سرحد همچنان عرصه‌ای از حکمرانی مضطربانه است؛ جایی که ادعای دولت بر حاکمیت همواره زیر سایهٔ خطر فروپاشی قرار دارد.

در سطح زندگی روزمره، سرحدات اغلب محل سکونت جمعیت‌های در حرکتی است که جابه‌جایی‌شان مخل دسته‌بندی‌های ثابت مد نظر دولت است. چوپانان، بازرگانان، قاچاقچیان و شورشیان در فضاهای سرحدی راه می‌گشایند و آن‌ها را زنده می‌کنند و اقتصادها و اشکالی از حکمرانی‌ می‌آفرینند که غالباً از مقررات رسمی می‌گریزد، آن را به خدمت درآورده و یا از آن فراتر می‌رود. برخلاف تصور رایج از سرحدات به عنوان مناطق بی‌قانونی، ‌آن‌ها به طور معمول میزبان مذاکراتی پیچیده بر سر مشروعیت، اقتدار و بقا هستند. این اعمال خواست دولت به نظم یک‌جا نشین و اقامت‌محور را به چالش می‌کشد وحفره‌ها و سوگیری‌های درونی مفهوم حاکمیت سرزمینی را آشکار می‌سازند. تحرک و جابه‌جایی جمعیت‌ها در اینجا صرفاً پس‌زمینهٔ‌ خاموش رویدادها نیست؛ بلکه نیرویی اصلی در شکل‌دهی به چشم‌انداز اقتصادی و سیاسی سرحدی است.

برخلاف تصویری که سرحدات را حاشیه‌هایی مغفول و رها شده می‌پندارد، مطالعات انسان‌شناختی نشان می‌دهند که اتفاقاً سرحد گاه بیش از بسیاری از فضاهای دیگر شاهد فعالیت شدید دولت‌هاست، که البته هیچ‌گاه کنترل کامل آن را نیز در دست ندارند. پروژه‌های زیرساختی فراوانی مانند جاده‌ها، سدها و ایست‌های بازرسی برای تحکیم قلمروی ملی و بسط حضور دولت به‌کار گرفته می‌شود؛ اگرچه این پروژه‌ها گاه خود بی‌ثباتی‌های تازه‌ای می‌آفرینند، گذرگاه‌های جدیدی برای اقتصادهای غیرقانونی می‌گشایند، نابرابری‌های محلی را تشدید می‌کنند و اشکال جدیدی از مقاومت را برمی‌انگیزند. وقتی زیرساخت‌هایی که قرار است فضا را تثبیت و پایدار کنند، خود به عرصهٔ منازعه تبدیل می‌شوند، وعدهٔ ارتباط و توسعه غالباً در برابر نابرابری و ناپایداری سرسختانهٔ سرحد رنگ می‌بازد.

به‌علاوه، رشد پروژه‌های کلان زیرساختی در مناطق سرحدی—در برنامه‌هایی چون طرح جادهٔ کمربندی چین (BRI)—به ویژه در مرزهای ناپایدار نیازمند مواجهه با تجاربی تازه‌ در زمینهٔ سرمایه‌گذاری، مقررات‌گذاری و حکومت‌مندی فضایی است. از گلگت‌بلتستان پاکستان تا ایالت کاچین در میانمار، زیرساخت‌ها وعدهٔ یکپارچگی می‌دهند، اما اغلب سلسله‌مراتب‌های جدید و حصارهای نظامی‌ نیز ایجاد می‌کنند. در کشمیر، شبکه‌های بزرگراهی که برای پشتیبانی لجستیک نظامی ساخته شده‌اند، به گسترش نظارت و جابه‌جایی اجباری جمعیت در ابعاد گسترده انجامیده‌اند. در امتداد مرز هند و بنگلادش، عملیات‌های حصارکشی و احداث جاده‌های مرزی منجر به از هم گسیختن چشم‌اندازهای تاریخی زیست مشترک جوامعی شده‌اند که اکنون خود را میان حاکمیت‌های رقیب گرفتار می‌بینند. به این ترتیب، گاه زیرساخت در این مناطق دیگر چندان هم به معنی ابزار بی‌طرف پیشرفت نیست، بلکه بیشتر فن‌آوری‌ سیاسی‌‌ایست که زندگی مرزی را به شیوه‌هایی نابرابر و غیرقابل‌پیش‌بینی بازمی‌سازد.

ورای مداخلات مادی، سرحد فضایی برای تخیل سیاسی‌ نیز هست. سرحد محلی‌ است که دعوی اقتدار دولت در آن‌ همزمان با خشونت اعمال می‌شود و مدام مورد تردید قرار می‌گیرد. پس از جنگ‌ها و تقسیمات سرزمینی، فضاهای سرحدی اغلب نشانی از آوارگی، فقدان و خاطرات مناقشه‌آمیز بر خود دارند؛ چنان که در مردم‌‌نگاری‌های بالکان و قبرس به کرات مشاهده شده است. اصطلاح سرشت وانمودی و متظاهرانه (make-believe) در توصیف حاکمیت، که انسان‌شناس ترکیه‌ای، یائل ناوارو-یاشین در کار خود نشان داده است، در سرحد به‌روشنی خود را آشکار می‌کند: جایی که حاکمیت دولتی نه به مثابهٔ واقعیتی مسلم، بلکه همچون نمایشی مداوم برای تثبیت و بازتولید خود عمل می‌کند. نقشه‌ها شاید از قطعیت سخن بگویند، اما زمین داستانی دیگر روایت می‌کند؛ داستانی پر از گسست، بداهه‌پردازی، و حضور خاطرات زخم‌خورده. از این رو، سرحد نه تنها شکنندگی دولت را عیان می‌کند، بلکه تلاشی مداوم را نیز آشکار می‌سازد؛ تلاشی از سوی ساکنان کرانه‌های ناپایدار برای آفریدن شکل‌های تازه‌ای از تعلق و امکان سیاسی.

در دورانی که سرمایه‌داری جهانی به نام توسعه و امنیت در پی فتح مناطق جدیدی برای استخراج منابع و برقراری ارتباطات است، تخیلات مربوط به سرحد نیز شدت یافته‌اند. با این حال، تحقیقات انسان‌شناسان تأکید می‌کند که سرحدات صرفاً فضاهای شکست یا بهره‌کشی محض نیستند. آن‌ها همچنین فضاهایی برای آزمودن نظم‌های سیاسی بدیلند، جایی که همبستگی‌هایی فراتر از تقسیمات تحمیلی شکل می‌گیرد و جغرافیاهای تازهٔ حاکمیت و اجتماع از نو سربرمی‌آورند. با مطالعهٔ سرحدها، انسان‌شناسان صرفاً خطوط‌ دوردست در نقشه رسمی را دنبال نمی‌کنند؛ بلکه نشان می‌دهند که چگونه خودِ مرکز دولت از دل همین حاشیه‌ها برساخته می‌شود—از خلال تلاش‌های بی‌وقفه و شکست‌های مکرر برای کنترل، تعریف، و سکونت در مرزهای خویش.

منبع:

Saraf, Aditi. "Frontiers." Oxford Research Encyclopedia of Anthropology. Published online April 30, 2020. Online: https://doi.org/10.1093/acrefore/9780190854584.013.145