روز جهانی منع خشونت علیه زنان

هما صابری

روز جهانی منع خشونت علیه زنان

۲۵ نوامبر- ۴ آذر

نقد ساختاری خشونت

این یادداشت تحلیلی به مناسبت روز جهانی منع خشونت علیه زنان (۲۵ نوامبر) نگاشته شده و هدف آن بازخوانی انتقادی متون نظری و پژوهش‌های جهانی در باب ریشه‌های ساختاری خشونت جنسیتی است. ازاین‌رو، تمرکز متن بر تحلیل‌های نظری متفکران بین‌المللی است و به‌طور خاص به بررسی وضعیت، قوانین یا مصادیق خشونت علیه زنان در ایران نمی‌پردازد، هرچند که ابزارهای نظری مطرح‌شده می‌توانند برای تحلیل هر بافت جغرافیایی دیگری الهام‌بخش باشند.

آناتومی یک جنایت ساختاری: زن‌کشی در تقاطع سرمایه، دولت و بحران مراقبت

مقدمه: فراتر از روایت‌های چندپاره؛ خشونت نه به‌مثابه یک «استثنا» که به‌عنوان  «شرط امکان»

در آستانهٔ ۲۵ نوامبر، روز جهانی مبارزه برای منع خشونت علیه زنان، فضای رسانه‌ای و گفتمان‌های حقوقی بار دیگر مملو از آمارها و روایت‌های تکان‌دهنده درباره خشونت علیه زنان می‌شود. در عین حال، رویکرد غالب در مواجهه با این پدیده، اغلب گرفتار نوعی «روایت چندپاره» است؛ روایتی که خشونت را به مقوله‌های مجزایی همچون خشونت خانگی، آزار خیابانی، خشونت در محیط کار، خشونت در مواجهة پزشکی یا خشونت در مناطق جنگی تقسیم می‌کند. این طبقه‌بندی‌ها، هرچند برای مطالعات آماری مفیدند، اما یک خطر بزرگ معرفت‌شناختی و سیاسی را در خود پنهان کرده‌اند: آن‌ها خشونت جنسیتی را به مجموعه‌ای از «حوادث» گذرا یا «انحرافات» محدود تقلیل می‌دهند و ما را از دیدن تصویر بزرگ‌تر و جهان‌شمول‌تری که امروزه خشونت علیه‌زنان را به یکی از پایه‌های اساسی نظم موجود تبدیل کرده باز می‌دارند. متن این تقویم با الهام از آثار متفکران انتقادی همچون ملیسا رایت، نانسی فریزر، آنجلا دیویس و کیمبرلی تیدون استدلال می‌کند که خشونت علیه زنان نه یک حادثه، بلکه یک «وضعیت نظام‌مند» است. وضعیتی که در آن بدن‌های زنان در تقاطع نیروهای ویرانگر سرمایه‌داری نئولیبرال، اهمال و همدستی دولت و ساختارهای پدرسالار به اموری «یک‌بارمصرف» و «بی‌ارزش» تبدیل می‌شوند. این متن تلاش می‌کند تا با عبور از دوگانة کاذب «خانه/خیابان» یا «شخصی/سیاسی»، نشان دهد که چگونه منطق سود، بحران مراقبت و سیاست‌های انقباضی دولت، ماشین تولید خشونت جنسیتی را سوخت‌رسانی می‌کنند.

۱. کارخانه و بیابان: تولید اقتصادی «زنان یک‌بارمصرف»

برای درک ریشه‌های خشونت مدرن علیه زنان، نباید صرفاً به روان‌شناسی فردی مردان خشونت‌ورز نگاه کرد، بلکه باید به ساختارهای مسلط اقتصاد جهانی نگریست که مردان و زنان را سوژگی می‌بخشد. ملیسا دبلیو. رایت جغرافی‌دان انتقادی در اثر بنیادین خود، زنان یک‌بارمصرف و دیگر اسطوره‌های سرمایه‌داری جهانی، لنز دوربین ما را از صحنة جرم به خطوط تولید کارخانه‌های ماکیلادورا در مکزیک و زنجیره‌های تأمین جهانی می‌چرخاند. این کارخانه‌ها واحدهای تولیدی‌اند که معمولاً در مرز مکزیک و آمریکا مستقرند و طبق یک رژیم ویژة تجاری کار می‌کنند: مواد خام و قطعات از آمریکا وارد آن‌ها می‌شود، در مکزیک با نیروی کار ارزان ــ‌عمدتاً زنان‌ــ مونتاژ و دوباره به آمریکا بازگردانده می‌شود. این کارخانه‌ها نمونه کلاسیک تولید برون‌سپاری‌شده‌اند:جایی که شرکت‌های چندملیتی هزینه کار را کاهش می‌دهند، قوانین کار را دور می‌زنند و از رژیم‌های مالیاتی سبک استفاده می‌کنند. در این فضاست که رایت از طریق اتنوگرافی دقیق نشان می‌دهد که چگونه منطق سرمایه‌داری نئولیبرال، سوژه‌ای خاص را تولید می‌کند: «زن کارگر یک‌بارمصرف». در این سیستم، زنان جوان و فقیر (اغلب مهاجر یا رنگین‌پوست) نه به‌عنوان انسان‌های دارای حقوق، بلکه به‌عنوان حاملان «انگشتان ماهر» و «طبیعت فرمان‌بردار» ارزش‌گذاری می‌شوند. این گفتمان، بدن زن را به یک چرخ اقتصادی ارزان و موقتی تقلیل می‌دهد.

نکتهٔ کلیدی تحلیل رایت و همچنین پژوهش‌های اقتصادی سزار آلوارز‌ـ‌گراویتو پژوهشگر مطالعات انتقادی شهر که بر خشونت پلیس در آمریکای لاتین تمرکز دارد این است که «یک‌بارمصرفی اقتصادی» به‌ناچار به «یک‌بارمصرفی فیزیکی» نیز ترجمه می‌شود. وقتی سیستمی اقتصادی بر مبنای این ایده بنا شده که زنان کارگر به‌محض فرسودگی، بارداری یا اعتراض، «قابل جایگزینی» و «دور انداختنی»اند، این منطق به بیرون از دیوارهای کارخانه نشت می‌کند. زن‌کشی (Feminicide) در شهرهایی مانند سیوداد خوارز مکزیک و در کل آمریکای لاتین، نه‌تنها چون نرخی بین ۲ تا ۴ برابر بیشتر از متوسط جهانی دارد، بلکه به علت شیوۀ شکل‌گیری، تداوم و ماهیت سیاسی‌‌ـ‌اقتصادی این خشونت است که خاص و مورد اهمیت است.

این خشونت تنها یک انحراف فرهنگی یا جنایت عشقی/ناموسی، یا نتیجهٔ مردانگی‌های مسموم نیست، بلکه پیامد نهایی سیستمی است که پیشاپیش ارزش جان این زنان را به صفر رسانده. بدن‌هایی که در اقتصاد «بی‌ارزش» تلقی می‌شوند، در خیابان و خانه نیز «بی‌دفاع» رها می‌شوند. بنابراین، خشونت فیزیکی علیه زنان، امتداد خشونت ساختاری بازار کار بی‌ثبات و استثمارگر است.

۲. بحران مراقبت: تناقضات سرمایه و خشونت اجتماعی

خشونت جنسیتی تنها در کارخانه‌ها تولید نمی‌شود، بلکه از دلِ فروپاشیِ نظام‌های حمایتی و اجتماعی نیز برمی‌خیزد. نانسی فریزر نظریه‌پرداز انتقادی در مقالهٔ درخشان خود، «تناقضات سرمایه و مراقبت»، این پدیده را در بستر وسیع‌تر نئولیبرالیسم تحلیل می‌کند. فریزر استدلال می‌کند که سرمایه‌داری برای بقای خود به «بازتولید اجتماعی» (مراقبت، تغذیه، آموزش و حمایت عاطفی که عمدتاً توسط زنان انجام می‌شود) نیاز دارد، اما همزمان با سیاست‌های ریاضتی، کاهش دستمزدها و کالایی‌سازی خدمات، شرایط امکان همین بازتولید را نابود می‌کند. این همان «بحران مراقبت» است.

وقتی دولت‌ها به نفع بازار عقب‌نشینی می‌کنند و خدمات عمومی و رفاهی را کاهش می‌دهند، فشار جبران این کمبودها مستقیماً بر دوش زنان (عمدتاً زنان از طبقات پایین، مهاجر و زنانی که در نظم اجتماعی با برچسب‌های نژادی نشانه‌گذاری می‌شوند) آوار می‌شود. زنانی که همزمان باید در بازار کاری بی‌ثبات بجنگند و هم با دستمزدی اندک فعالیت‌های خانگی زنان طبقات بالاتر را انجام دهند و هم بار مراقبت از خانواده و جامعه را در غیاب حمایت‌های دولتی به دوش بکشند، بیش از پیش دچار فرسودگی و آسیب‌پذیری می‌شوند. این فشار ساختاری زمینه‌ساز اشکال جدیدی از خشونت است: خشونت ناشی از فقر، خشونت ناشی از وابستگی اقتصادی به مردان آزارگر، و خشونت ناشی از فروپاشی بافت‌های همبستگی اجتماعی. در این چارچوب، خشونت خانگی دیگر یک مسئلة صرفاً «خصوصی» نیست، بلکه بازتاب تنش‌های حل‌نشدة یک نظام اقتصادی است که سود را بر جان و مراقبت مقدم می‌شمارد. خشونت علیه زنان در اینجا زبان گویای یک جامعهٔ رهاشده و تحت فشار است.

۳. توهم امنیت: نقد فمینیسم حبس‌‌‌محور/تنبیهی و همدستی دولت

در مواجهه با افزایش خشونت پاسخ متعارف بسیاری از جریان‌های اصلی توسل به دولت، پلیس و زندان است. اما آنجلا دیویس فمنیست مارکسیست و از مهم‌ترین فعالان مبارزات ضدنژادپرستی در مقالهٔ «رنگ خشونت علیه زنان» این راهبرد را به چالش می‌کشد و مفهوم «فمینیسم کارسِرال» (حبس‌محور) را نقد می‌کند. دیویس و هم‌فکرانش استدلال می‌کنند که نهادهای دولتی و پلیسی، خود بخشی از مشکل‌اند، نه راه‌حل. در بافت طبقاتی و نژادی سرمایه‌داری، پلیس و زندان ابزارهای اصلی اعمال خشونت علیه افراد رنگین‌پوست، فقیر، مهاجر و ترنس اند. توسل به این نهادها برای «محافظت» از زنان اغلب به معنای دعوت از گرگ برای نگهبانی از گله است.

با تأکید بر مفهوم «دولت زندانی‌ساز» دیویس نشان می‌دهد که زندان نه ابزاری اصلاحی که عمدتاً شیوه‌ای برای حکومت‌کردن بر گروه‌های دیگری‌سازی‌شده است. در چنین نظمی مردان نشان‌دارشده با برچسب‌های نژادی، قومیتی و طبقاتی ــ‌همچون مردان سیاه در آمریکای شمالی که بیش از نه برابر مردان سفید زندانی می‌شوند‌ــ نه به‌خاطر جرم بیشتر، بلکه به‌خاطر منطق نژادی حکمرانی است که بیشتر در معرض حبس قرار می‌گیرند.

دیویس نشان می‌دهد که راه‌حل‌های تنبیهی بدون توجه به ریشه‌های ساختاری خشونت (مانند دیگری‌سازی، فقر، مسکن، و آموزش) تنها چرخهٔ خشونت را بازتولید می‌کنند. دولتی که از ارائه خدمات رفاهی و حمایتی سر باز می‌زند اما بودجه‌های کلانی را صرف پلیس و زندان می‌کند، در واقع در حال مدیریت خشونت است، نه محو کردن آن. علاوه‌بر این، در این میان تحلیل‌های ام. کاریگان، پژوهشگر جامعه‌شناسی و جرم‌شناسی، دریچه‌ای حیاتی برای فهم چگونگی «سیاست‌زدایی» از خشونت توسط نهادهای رسمی می‌گشاید. کاریگان در پژوهش خود پیرامون «بازنمایی‌های مسئله‌ساز از زن‌کشی» استدلال می‌کند که شیوهٔ تعریف و طبقه‌بندی خشونت در نظام‌های حقوقی و جرم‌شناختی هرگز خنثی نیست. او نشان می‌دهد که چگونه چارچوب‌های مسلط با تقلیل زن‌کشی به دسته‌بندی‌هایی نظیر «خشونت خانگی» یا «جنایت عاطفی» عملاً ریشه‌های ساختاری آن را نامرئی می‌کنند. در این «بازنمایی تقلیل‌گرایانه» قتل زنان از یک بحران سیاسی به یک آسیب‌شناسی فردی یا اختلال خانوادگی فروکاسته می‌شود. پیامد این جابه‌جایی مفهومی تبرئة ضمنی ساختارهای کلان است. چراکه وقتی خشونت صرفاً «شخصی» قلمداد شود، نقش دولت در تولید بستر خشونت، نابرابری اقتصادی و فرهنگ مصونیت از تیررس نقد خارج می‌ماند. کاریگان تأکید می‌کند که برای مبارزه با زن‌کشی ما نیازمند به چالش کشیدن زبان قانون‌ هستیم، زبانی که با فردی‌سازی جرم بر همدستی ساختارها سرپوش می‌گذارد.

۴. دشمنان صمیمی: وقتی امر سیاسی به امر شخصی نشت می‌کند

یکی از پیچیده‌ترین ابعاد خشونت جنسیتی درهم‌تنیدگی خشونت کلان سیاسی با خشونت خرد خانگی است. کیمبرلی تیدون انسان‌شناس حوزه سیاسی در کتاب دشمنان صمیمی، با مطالعة وضعیت پروی پس از جنگ، این مرزهای مصنوعی را فرو می‌ریزد. تیدون نشان می‌دهد خشونت‌هایی که در میادین جنگ یا در اتاق‌های شکنجة دولتی رخ می‌دهند، در آنجا باقی نمی‌مانند، آن‌ها به درون خانه‌ها و روابط زناشویی و فامیلی نشت می‌کنند. مردانی که در ساختارهای نظامی و سیاسی‌ای آموزش دیده‌اند که خشونت ابزار اعمال قدرت آن است، این منطق را به روابط صمیمی خود نیز منتقل می‌کنند.

تحلیل تیدون به ما یادآوری می‌کند که نمی‌توان خشونت خانگی را جدا از خشونت سیاسی و اقتصادی حاکم بر جامعه تحلیل کرد. دشمنان صمیمی نشان می‌دهد که چگونه دولت‌ها و گروه‌های سیاسی با نظامی‌گری و ترویج الگوهای مردانگی ملی‌گرایانه و گاه خشن بذر خشونت را در خصوصی‌ترین لایه‌های زندگی می‌کارند. بنابراین، هرگونه تلاش برای صلح یا آشتی ملی که به خشونت جنسیتی و خانگی و نقش زنان به‌عنوان شهروندانی برابر نپردازد، ناقص و محکوم به شکست است. امر شخصی عمیقاً سیاسی است زیرا سیاست کلان، بدن و روابط زنان را به میدان نبرد خود تبدیل کرده است. با توجه به تمام لایه‌هایی که بررسی کردیم ــ‌از اقتصاد کارخانه تا بحران مراقبت و خشونت دولتی‌ــ روشن می‌شود که تعاریف عامیانه از «قتل»، «خشونت خانگی» یا «خشونت ناموسی» که خشونت را بدون معرفی عامل یا بدون در نظر گرفتن نسبت آن با سایر فضاها و ابعاد اجتماعی و یا محدود در فرم‌های «فرهنگی» و «سنتی» متجسد، بی‌زمان و از پیش تعیین شده در نظر می‌گیرند، برای توصیف واقعیت زن‌کشی یا خشونت علیه زنان نابسنده‌اند.

نتیجه‌گیری: به‌سوی یک سیاست رهایی‌بخش در ۲۵ نوامبر

در پایان، بازخوانی این متون ما را به یک نتیجه‌گیری قاطع می‌رساند: مبارزه برای محو خشونت علیه زنان در ۲۵ نوامبر نمی‌تواند تنها به درخواست مجازات‌های سنگین‌تر یا آموزش‌های فرهنگی محدود شود. خشونت جنسیتی تاری است که در پود سرمایه‌داری نئولیبرال، نژادپرستی و پدرسالاری دولتی تنیده شده است.

اگر ملیسا رایت درست بگوید که سرمایه‌داری زنان را «یک‌بارمصرف» می‌خواهد، اگر نانسی فریزر درست بگوید که نئولیبرالیسم توان مراقبت ما را بلعیده است و اگر آنجلا دیویس و کیمبرلی تیدون درست بگویند که دولت و جنگ، خشونت را به خانه‌های ما آورده‌اند، پس استراتژی ما نیز باید تغییر کند. ما نیازمند سیاستی هستیم که همزمان با خشونت فیزیکی، خشونت اقتصادی (روزافزون‌شدن کار بی‌ثبات)، خشونت سیاسی (نظامی‌گری و زندان) و خشونت اجتماعی (فروپاشی اشکال مختلف مراقبت جمعی) مبارزه کند. ۲۵ نوامبر باید روز یادآوری این حقیقت باشد که امنیت زنان نه در حصارهای بلندتر و پلیس بیشتر، بلکه در عدالت اقتصادی، برابری نژادی و پایان دادن به منطق کالایی‌سازی حیات نهفته است.

 منابع:

Álvarez-Garavito, C., & Acosta-González, H. N. (2021). Femicide in Latin America: An economic approach. Desarrollo y Sociedad, 88(1), 11–42.

Carrigan, M., & Dawson, M. (2020). Problem representations of femicide/feminicide legislation in Latin America. International Journal for Crime, Justice and Social Democracy, 9(2), 1–19.

Davis, A. Y. (2000). The color of violence against women. ColorLines, 3(3), 4–8.

Fraser, N. (2016). Contradictions of capital and care. New Left Review, 100, 99–117.

Theidon, K. (2013). Intimate enemies: Violence and reconciliation in Peru. University of Pennsylvania Press.

Wright, M. W. (2007). Disposable women and other myths of global capitalism. Routledge.